Welcome To Shirzad Kalhori's Website!

به سایت شیرزاد کلهری خوش آمدید!

 !اینجا سلماس است سرگرمیهای دیگر کنفرانسها   رساله   موزیک و هنر   کتابها مقالات منتخب برگ نخست    
 Here is Salmas!         Books My Other Hobbies! Conferences My Thesis Music and Art    My Publications

مجموعه ی مقالات فارسی

برای علاقمندان به فیزیک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                

خاله مهسا                                                    واکسی روبروی پادگان نازیها

 

 

 

قتل مهسا امینی توسط رژیم جمهوری اسلامی، تلخ ترین و ددمنشانه ترین قتل در تاریخ مدرن جهان است.

----------------------------------------------------------------------------------------------

جنگ با طالبان یا عقب نشینی آبرومندانه از سوریه و قتل عام

مردم بلوچ و دستگیری و اعدام عبدالحمید مولوی

شیرزاد کلهری

مثل قدیمی فارسی است که میگوید: «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.» چند روزی است که جمهوری اسلامی و طالبان دوست صمیمی آنها وارد جنگ شده اند. این جنگ معلوم نیست که چقدر واقعی و چقدر ساختگی باشد. اما آنچه مسلم است این جنگ به داد جمهوری اسلامی خواهد رسید تا چند صباحی از سرنگونی نجات یابد. چرا که جمهوری اسلامی:

 1- نیروهای خود را به بهانۀ اینکه جنگ در مرزهای وطن خود داریم از سوریه خارج می کند. یعنی بزعمی عذر آبرومندانه از دوست دیرین و پر خرج خود خواسته و لشکر خود را بیرون می کشد.

2- مساله ی آب را با طالبان حل می کند و احتمالا سد آب هیرمند را با موشک ویران کرده و مردم بدبخت افغانستان را از این هم که هستند بدبخت تر می نماید.

3- با این بهانه شورشیان و انقلابیون را در داخل ایران سرکوب کرده و چوبه های دار را برقرار می نماید. بویژه در این میان مردم بلوچستان و سیستان در صدر قتل و اعدامها قرار خواهند گرفت.

4- بتواند عبدالحمید مولوی را دستگیر کرده و به بهانه ی یاری کردن به نیروهای افغانستان اعدام و یا زندانی نماید.

حتی اگر جنگ جدی یاشد جمهوری اسلامی می داند که جنگ با افغانستان برایش یک جنگ ساده ای بیش  نیست. افغانستان رمق جنگ کلاسیک را به اندازه ی ایران ندارد. هر چند که افغانها زیر زیرکی از پاکستان یاری خواهند جست ولی خود پاکستان هم مسالۀ داخلی و با وضع بد اقتصادی دست وپنجه نرم می کند و نیز از طرف چین برای جنگ با ایران کمک نخواهد گرفت و در ثانی مساله جنگ لفطی دايمی با هند نیز دارد. بدانجهت سیاست درستی که پاکستان می تواند در قبال این جنگ بگیرد طالبان ها را از وارد شدن به این جنگ خونین منع کند.

بنظر میآید که این فکر را به کله ی ایران انداخته اند تا با مظلوم نمایی طالبانها را قتل عام و مسالۀ داخلی ایران را حل و فصل نماید. اما باید گفت که فکر بی نظیریست که می تواند در این شرایط جمهوری اسلامی را نجات دهد و از سوی دیگر ایران را بعنوان کشوری ضد تروریست معرفی نماید. اما اگر این جنگ با فشار به مردم ایران آغاز شود جنگ تبدیل به جنگ داخلی شده و رژیم نابود و انقلاب یا کودتایی خونین با خود بهمراه خواهد داشت. بهر حال این آخرین جنگ جمهوری اسلامی برعلیه مردم ایران و افغانستان و خودش خواهد بود.

احتمال نهایی اینست که خود رژیم جمهوری اسلامی با طالبانها کنار آمده باشند که جنگی ساختگی بوجود بیاورند تا ایران هم نیروهای خود را از سوریه به ایران باز گرداند و هم مسالۀ داخلی اش را حل وفصل کند و در کنار آن به آب قانونی خود از افغانستان نیز برسد و گاز مجانی به طالبانها هدیه نماید. یعنی بعد از مدتی که همه چیز روبراه شد هر دو طرف با صدها و یا شاید هزاران کشته عقب نشینی کرده، صلح نمایند. البته در این فاصله شاید طالبانها بتوانند شیعه های داخلی را نیز قتل عام کنند. یعنی هر دو رژیم از این جنگ سود خواهند برد و در نهایت این مردم است که نابود خواهند شد.

اما یک احتمال هم وجود دارد که جنگ واقعی باشد که در این صورت شیعه های افغانستان و یا حکومت سرنگون شده ی اشرف غنی بتوانند از فرصت طلایی  استفاده نموده، بجان طالبانها افتاده و حکومت را بدست بگیرند و یا یک جنگ داخلی خونین در داخل افغانستان که ایران از سویی و پاکستان از سوی دیگر گردانندگان آن خواهند بود، براه بیفتد. حال ببینیم که چه زاید سحر!

شیرزاد کلهری 28-05-2023

---------------------------------------------------------------------------------------------

 

شورش و قیام در فرانسه برعلیه قانون بازنشستگی

درسی به سلطنت طلبان

شیرزاد کلهری

وقتی سلطنت طلبان می گویند مگر در زمان پهلوی چه چیزی کم داشتید که قیام کردید؟ آدمی به دو چیز این نوع آدمها تعجب می کند. یکی نادانی از تاریخ مملکتی که به دروغ از عشق به آن یاوه سرایی میکنند و دوم به شعوری که از قانون و حق مردم دارند که چه بسیار عقب افتاده است. مردم فرانسه برعلیه قانون بازنشستگی که به ضرر کارگران و زحمتکشان است دست به قیام سراسری زده اند. مردم فرانسه از 1789 تا کنون به جهانیان حق قیام و انقلاب را جهت بدست آوردن حقوق حقه ی مردمشان نشان داده اند. قیام آنها نیز بسال 1789 به انحراف کشید بمانند قیام 1357 مردم ایران. ولی رهنمایی شد برای مردم جهان که اگر رژیمها جبار باشند مانند زمان رضاخان و محمدرضا پهلوی و همین رژیم اسلامی؛ مردم حق دارند قیام کنند. قیام سال 57 در ایران حق مردم ایران بود برعلیه استبداد ستمشاهی، دیکتاتوری و حیف و میل اموال مردم بوسیله ی ایادی سلطنت و اقمارشان. در 50 سال حکومت ننگین پهلوی کتاب و مجلات و نشریه ها تقریبا به جز دوسال ممنوع بودند و بدانجهت مردم از آگاه شدن محروم شدند. بنابراین تنها آلترناتیو آنها اعتماد به روحانیتی بود که بزعم آنها نه دورغگو باید باشد و نه ناعادلانه رفتار کند. چرا که مردم عدل را جزو اصول مذهب شیعه می دانستند و آیت الله ها را آدمهایی درستکار و پاک سرشت. که جملگی دروغی بیش نبود. مردم بعد از انقلاب به تدریج فهمیدند که مذهب در حکومت می تواند بزرگترین استبداد و کثیفترین اعمال را انجام دهد که در حکومتهای لائیک نمی توان شبیه آنرا سراغ داشت. استبداد دینی بیرحم ترین و شقی ترین استبدادهاست. تقصیر آمدن و گول خوردن مردم نظام شاهنشاهی و ممنوعیت نشریات و کتب آگاهی دهنده بود.

مردم فرانسه از جان و دل مایه میگذارند

بهرحال وقتی انقلاب 57 موقعی رخ داد که مردم ایران یک دهم رفاه کنونی مردم فرانسه را نداشتند. حالا باید مردم فرانسه را بزعم سلطنت طلبان چه نامید؟ نادان! بیفکر! ویا انقلابشان را از سر سیری شکم نام نهاد؟ این افکار احمقانه را تنها از زبان سلطنت طلبان می توان شنید که می خواهند جنایات زمان سلطنت ننگین را لاپوشانی کنند. آنان چهار جوان بی تجربه را به مصاحبه دعوت می کنند که از انقلاب 57 و نادانی پدرانشان ناله سر دهند و انقلابیون را به نادانی و شکم سیری و یا به شور جوانی متهم نمایند. این عمل بسیار کثیف است! یعنی عملی است مشابه اعمال ایادی جمهوری اسلامی. جوانان مصاحبه شونده بتوسط سلطنت طلبان هیچ سواد و اطلاعی از گذشته و  انقلاب 57 ندارند. آنها نمی دانند که اعتراض و انقلاب در یک مملگت حق مردم است. آنها نمیدانند که انقلابات ممکن است به کجراهه بروند. مردم فرانسه بیش از سیصد سال است که می دانند که انقلاب می تواند به کجراهه برود و روبیسپیر جلادی مانند خمینی و خامنه ای پیدا شوند و ابتدا انقلابیون واقعی و سپس هر معترضی را اعدام کنند. دانتن، لاووازیه، توماج، مختوم، رهبران کرد، سعید سلطانیور و 100000 نفری که جمهوری ننگین بعد از انقلاب 57 اعدام کرد و مردم هیچ اعتراضی نکردند. چون روحانیت بلد بود که چگونه مردم را ابتدا به سطح احمق پایین بیاورد و سپس قتل بهترین فرزندانشان را عین ثواب جلوه دهد. باز باعث این حماقت ملی حکومت سلطنتی پهلوی بود.  این ربطی به انقلاب 57 نداشت. خواست انقلاب 57 آبادی، آزادی، مسکن، دمکراسی و برابری قانونی و قطع ید از دزدان و چپاولگران خزانه ی دولتی بود.که هیچکدام را دلالان خدا به انجام نرساندند. مردمی را که شاه و پدرش رضا پهلوی از سیاست دور کرده بود باعث نابودی خودشان و مردم ایران شد.

حالا مردم فرانسه باز به ما می گویند که انقلاب حق مردم است چه مربوط به سال 57 بوده باشد و چه انقلاب «ژن، ژیان، ئازادی» اخیر مردم ایران. چه شاه برود و چه بماند. حق باید گرفته شود. این است صدای انقلاب مردم فرانسه! انقلابی که در سال 57 آخرین بقایای سلطنت را از بنیاد کند و جمهوری آورد. یک امتیاز بزرگ داشت و آن آوردن جمهوری بود. که جباران حاکم کنونی با اضافه کردن یک رهبر دوباره سلطنت را به ایران باز گرداندند. یعنی اکنون این سلطنت ملایان است که مستبد است نه جمهوری! این سلطنت خامنه ای و دارو دسته اش است که مملکت را به ویرانی کشانده است نه جمهوری! پس سلطنت را به هرنحوی که سر برآورد باید در ایران نابود کرد. انقلاب  «ژن، ژیان، ئازادی» خود ادامه ی انقلاب 57 برای برقراری جمهوری است.

درس بزرگ انقلاب فرانسه که هم اکنون جاریست برای ایرانیان اینست که امتیازاتی که در دست دارید نه تنها از دست ندهید بلکه آنرا هر روز عمیقتر کنید. یعنی جمهوری را از دست ندهیم و آنرا به جمهوری دمکراتیک تبدیل کنیم. موفق باشیم.                                                                                                                                      28/03/2023

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

تلاش ایران برای رسیدن به روابط عادی بین المللی

بخش دوم: چین، روسیه و آمریکا

شیرزاد کلهری

بحران عمیق اقتصادی در جهان بویژه غرب از سویی و موازنه ی قدرت بین غرب و شرق از سوی دیگر باعث شده است که غرب برای اولین بار جهت سرشکنی بحران اقتصادی خود بر کشورهای جهان سوم و فقیر که همیشه با ایجاد جنگهای نیابتی و منطقه ای صورت می گرفت، منافع چین را نیز در نظر بگیرد. بعنوان مثال همانطور که هنری کیسنجر سیاستمدار کهنه کار ایالات متحده چند روز پیش بدان اشاره کرد: «فشار بر ایران اکنون باید منافع چین را در نظر بگیرد.» این امر را تأیید می کند که حمله ی نظامی آمریکا و اسراییل به ایران باید از کانال چین بگذرد. بنابراین نقش چین در آشتی دادن بین ایران و عربستان سعودی کار حمله به ایران از طریق اسرائیل، بهمراهی آمریکا را از نظر بین المللی دچار مشکل کرده است. چین بهیچوجه نمی خواهد از نظر انرژی به ایالات متحده با قیمت بالای انرژی از سویی و وابستگی به یک واردات استراتژیک به رقیب قدر خود وابسته باشد. چرا که چین میداند که حمله ی احتمالی آمریکا و اسرائیل به ایران باعث خواهد شد که ایران مناطق نفتی عربستان را بمباران کرده و بدین وسیله شریان انرژی چین بسته شود که خواست اساسی آمریکاست. بی دلیل نیست که چندی پیش آمریکا نیروی دفاع هوایی خویش را از عربستان بیرون کشید تا عربستان در حمله ی هوایی احتمالی ایران بی دفاع بماند ولی این اعمال در شرایطی اتفاق افتاد که ایران نیز نیاز به دوستی با عربستان شده بود. چین هم که منافع خود را در خطر می دید بسعت دست بعمل زد و تا کنون موفق شده است. با این عمل یک رسوایی سیاسی نصیب ایالات متحده شده است.

انرژی در جهان کنونی نفس پیشرفت و تکنولوژی است. بنابراین چین از بحرانی که اکنون دامن بانکهای آمریکا و اروپا را گرفته است، استفاده کرده و دَرِ تمامی مناطقی که غرب می تواند در آنجاها جهت فرو نشاندن بحران خود جنگ افروزی کند را می بندد و در ضمن در مناطقی که جنگ جریان دارد را هم می خواهد به آشتی بکشاند تا بدینوسیله غرب در بحران خود غرق شود. صلح ایران با عربستان که می توانست در حالت دشمنی به جنگی تمام عیار تبدیل شود و عربستان را نیز همچون ایران به بیغوله تبدیل کند قدم بزرگی در سیاست خارجی چین محسوب می شود. که کاملا به ضرر غرب تمام شده است. تازه دوستی ایندو کشور بطور موقت به عمیقتر شدن بحران اقتصادی در غرب کمک می کند. چرا که امید به آینده را برای فروش تسلیحات بنجل غرب تیره و تار می نماید.

اما مورد روسیه مسئله از اینهم پیچیده تر و خطرناکتر است. روسیه بعنوان دیوار دفاعی چین در مقابل متراکم ترین منطقه ی زیر نفوذ ناتو یعنی اتحادیه ی اروپاست. از این بابت برای چین این دیوار به اندازه ی خود دیوار چین بسیار مهم است. بنابراین باید با روسیه از سر دوستی درآید. علیرغم جار و جنجالهای غرب، روسیه تا کنون نه تنها با اوکراین بلکه با اتحادیه ی اروپا و آمریکا در حال جنگ بوده و بر آنها چیره شده است. چین بهتر از همه از قدرت روسیه آگاه است. از همه نقاط غرب سلاح به اوکراین سرازیر می شود و حتی دیده شده است که نظامی های اروپا نیز در این نبرد به فرماندهی خبرگان ناتو به جنگ مشغولند. ولی هیچ پیشرفتی برای غرب حاصل نشده اشت. در ابتدای جنگ وزیر امور خارجه ی روسیه و خود پوتین نیز به این امر اذعان کردند که دارند با کل غرب می جنگند. باز چین با آگاهی از این امر می داند که اگر جنگ بخواهد بنفع غرب پایان یابد بنفع چین نخواهد بود. بدانجهت چین پیش از اینکه دچار چالش عمیقی با غرب شود بطور جدی دست بکار شد. از سویی چین تنها برنده ی این جنگ بود چون به اندازه ی کافی هر سه قدرت روسیه، آمریکا و اروپا ضربات مهلکی را دچار شده اند. بیست بانک بزرگ آمریکا رو به ورشکستگی گذاشته است و جنگ لفظی بین دموکراتها و جمهوریخواهان نشانی از بحرانهای عمیق سیاسی در آمریکاست که بوجود آمده است و اروپا نیز در حال جنگ با روسیه بسر می برد و آینده ی تیره ای را برای خود رقم می زند. از سوی دیگر پذیرای 10 میلیون پناهنده اوکراینی و کمبود شدید انرژی است.

چین در این موقعیت دست بکار شده است. یعنی موقعیتی که مرغ سر بریده ی غرب را بگذارد تا دست و پا بزند وارد میدان شده است. بنابراین برای صلح به بزرگترین جنگ قرن بیست و یکم پا پیش نهاده است. اروپا و آمریکا تا کنون مخارج تمامی آلات و ادوات جنگی را به حساب اوکراین گذاشته اند. با این حساب حتی اگر اوکراین تمامی مناطق خود را از روسیه باز پس بگیرد باز کشوری ورشکسته و فقیر خواهد ماند و تبعات این جنگ چندین دهه دامن اوکراین را رها نخواهد کرد چون اکراین هم اکنون صدها میلیارد دلار به اروپا و آمریکا بدهکار شده است. بی تردید ورود اکراین به جنگ دسیسه ی غرب برای شکستن غرور روسیه بود که بنظرشان کاذب میآمد و در ضمن بردن ناتو به مرزهای روسیه و محاصره ی نظامی آن بود که تا کنون عمیقا شکست خورده است. هر چند کشورهای کوچکی مثل سوئد و فنلاند از ترس تحریمهای آمریکا و یا شاید از ترس حمله ی روسها پس از پیروزی احتمالی به اوکراین به پیوستن به ناتو روی آوردند ولی روسها توانستند از سویی با ترکیه و سوریه و ایران نزدیک شده پشت جبهه ی خود را محکمتر کنند و در ضمن نشان دادند که قدرتمند هستند و چین نیز بنوعی ئشت سر اوست.

نهایتا مهمترین مسئله که غرب همیشه از آن دم می زند یعنی مسئله ی دموکراسی و حقوق بشر در غرب و تفاوتش در شرق است. ولی ما همه روز شاهد دروغین بودن این ادعا در حل مسائل بین المللی هستیم. جنگ یمن و بی تفاوتی غرب و جنگهای داخلی در آفریقا و آسیا مثل میانمار و غیره جعلی بودن حقوق بشر را بما نمایش می دهد و متاسفانه کشورهای استبدادی مثل ایران و عربستان سعودی نیز از این دروغ غرب براحتی سوء استفاده میکنند. میانجیگری چین حداقل در ظاهر نشان می دهد که چین دیکتاتور بیشتر از غرب دموکرات به صلح پایبند است.

بهرحال چین در این بازی برنده است. از سویی سیاست داخل آمریکا و از سوی دیگر سیاست خارجی آمریکا را به چالش کشیده است. مشت قدرت نظامی آمریکا را در جنگ اوکراین باز شده می بیند و خواهد توانست به ارزیابی های غلط استراتژیک دچار نشود. نفوذ سیاسی خود را به اقمار آمریکا گسترش داده و از هم اکنون در خاور میانه جا پای محکمی را برای خود باز کرده است. و در نهایت به جهان نشان داد که یک قدرت مهم در جهان بوجود آمده و آن چین است و باید او را کاملا به حساب آورند و دیگر بدون جلب رضایت و چرب کردن سبیل چین دست به اسلحه نبرده و جنگ افروزی نکنند.

 

تلاش ایران در رسیدن به روابط عادی بین المللی

بخش اول: چین و ایران

نوشته: شیرزاد کلهری

در میان کشورهای جهان این چین است که بیشتر از همه ی کشورهای دیگر زیر ذره­ بین قرار دارد. این کشور در سی سال اخیر به چنان رشد چشمگیری رسید که جهان را انگشت به دهان کرد. سیاست درست اقتصادی در این کشور باعث شد که کشورهای جهان بویژه کشورهای غربی از نیروی کار ارزان و وجود تعداد بالای تحصیل کردگان استفاده کرده و قراردادهایی که همگی با ارسال بخشی از تکنولوژی کشورهای سرمایه گذار همراه بود، صورت گیرد. که باعث شد چین صاحب مفت و مجانی بخش عظیمی از تکنوژی جهان شود و با ترفندهای خاص خود که جایش در این مقاله نیست به توسعه و بومی کردن آن تکنولوژیها بپردازد. این کشور با اینکه شدیدا بخاطر دفاع از خود مشغول سروسامان دادن به ارتش و نیروهای نظامی خود است. صد البته با وجود درنده خویی آمریکا چاره ای هم جز این ندارد. اما از سوی دیگر شاید همچون آمریکا در آینده جهت گسترش سرمایه خود در جهان به ارتش نیرومن نیاز داشته باشد که در صورت لزوم دست به عملیات نظامی بزند. ولی همین کشور با اینهمه پیشرفت و گسترش اقتصادی باز نیاز مبرم به ایالات متحده دارد. چرا که هم اکنون واردات آمریکا از چین بالغ بر 500 میلیارد دلار و صادرات آن به چین بالغ بر 100 میلیارد دلار در سال است. چین و حتی آمریکا بدون این مراودات متضرر می شوند. بدانجهت بندی قوی ایندو کشور را هر چند بطور موقت بهم وصل کرده است. هر چند که هر دو کشور بهمدیگر نگاه خصمانه ای دارند ولی در عین حال ظاهر دوستی را با هم نگه می دارند. مثلا حمایت چین از کره ی شمالی و دخالت آمریکا برای پیوستن تایوان به چین و وجود کشتی های نظامی آمریکا در دریای چین نمایانگر تنش هایی است که ممکن است هر لحظه آتش جنگ را بر پا کند.

از سویی هر یک درصد رشد اقتصادی طبق برآوردها نزدیک به دوبرابر انرژی نیاز دارد. نیاز چین به انرژی که در خاورمیانه خفته است تاثیر بسیار مهم در سیاست خارجی آن کشور دارد. آشتی دادن ایران و عربستان سعودی درست زمانی که خلاء آمریکا در عربستان سعودی با آمدن جو بایدن و بر چیدن دفاع هوایی آمریکا از عربستان و تقلیل دادن نیروهای آمریکایی در منظقه عربستان را از آمریکا دلسرد کرده و بسوی چین کشانده است. دخالت چین در آشتی دادن بین ایران و عربستان سیاست موفقی برای چین بود. چنانکه نمایندگان جمهوری خواه آمریکا شدیدا بر سیاست خارجی دمکراتها اعتراض کرده و اذعان داشتند که حالا چین جای آمریکا را در منطقه گرفته است.

چین برای اینکه دامن خودش را آلوده نکند به ایران شدیدا اولتیماتوم داد که اگر دست دوستی به عربستان دراز نکند و از سیاستهای توسعه طلبانه خود در منطقه دست بر ندارد از حمایت چین در همه جا باید چشم بپوشد.

ایران که حامی بزرگ خویش و خریدار مهم نفت خویش را از دست رفته می یافت بسرعت دست به عمل شده و رئیس جمهور و بعد سپس شمخانی را به چین فرستاد و بسرعت دست دوستی به عربستان دراز کرد. عربستان هم قول داد که اگر ایران به قولهایش عمل کند در آنجا سرمایه گذاری خواهد کرد و از سوی دیگر اقمار عربستان هم از این توافق حمایت کردند. وحشت از ایران در عربستان رو به خاموشی گذارد. چین هم توافق کرد که از این صلح دفاع خواهد کرد. بخودی خود آمریکا که خواستار جنگی در منطقه بود به کنار رفت. حکومت ایران تا کنون بدون دخالت رهبر خرابکارش بسیار خوب پیش رفته است. چنانکه بنظر می رسد شمخانی با کودتایی خزنده رهبری را کنار گذاشته باشد. اما هنوز برای این نتیجه گیری زمان زیادی لازم است. با اینهمه ایران به سرعت به آژانس انرژی اتمی خبر داد که به توافقات خویش پایبند است و فرستادگان آنها می توانند برای بررسی و بازدید به ایران بیایند. این عمل دست اسرائیل و آمریکا را برای حمله به ایران حداقل بطور موقت بست.

شرایط کنونی ایران طوریست که نیاز شدیدی به بازسازی اقتصادی دارد و اوضاع نابسامانی که در ایران از اختلاص و فسادهای مالی گرفته تا دزدیهای بیشرمانه و استبداد دینی بوجود آمد، ایران را مجبور کرده است، دست به اقدامات بسیار ریشه ای بزند. انقلابی که با قتل غیر انسانی مهسا امینی شهید صورت گرفت باعث وحشت حکام ایران شد. چنانکه هر کدام از حاکمان گردن خود را بالای طناب دار دیدند. اما مهم این بود که همه ی سردمداران رژیم متحدالقول بودند که 99 در صد مردم رهبر را مورد لعن و نفرین و دشنام قرار داده اند. بدانجهت بعید نیست که به رهبری جهت اینکه دیگر دخالت بی مورد نکند اولتیماتوم داده شده باشد. شاید هم چون قتل نادرشاه روزی در بیت رهبری سیخ­ های آتشین تو چشمان رهبر وارد شوند. کسی چه می داند! روی رهبران سیاسی و نظامی ایران نمی شود حساب کرد.

البته در شرایط فعلی ایران اگر دست فکر کرده باشیم کنار گذاشتن رهبر و دوستی با عربستان ضروری بود.

از سوی دیگر شرایط اقتصادی خوب قشر متوسط و خاکستری را خانه نشین نگه می دارد و اگر سیاستی هم نه بیشتر حتی به اندازه ی قوانین ترکیه بر ایران حاکم شود و آزادیهای فردی و سیاسی را بر آن بیفزاید و اسم اسلام را از جمهوری بردارد. می تواند شرایطی را برای نفس کشیدن رژیم قدری آسانتر کند. ولی خوشبختانه . یا متاسفانه رژیم ایران بسی دورتر از عقل و عاقل عمل می کند. هرکس از یک گروهبان تا یک سرلشگر در سیاست دخالت می کند و به جهان و دریاها و کوهها و مردابها هم خط و نشان می کشند. برای رسیدن به هدف غایی میبایست همه این عوامل که که مثل پارازیت به جان حکومت و مردم افتاده است را خفه کنند و این یعنی اینکه این رژیم باید برود. مگر اینکه به زندانی کردن و یا شاید به قتل رساندن همدیگر دست بزنند. تا از شر بخش بیشتری از شرارتها راحت شوند. ولی این کار مطلقا راحت نیست. حکام رژیم با هزار زنجیر بهم وصل هستند و بدانجهت یا کودتا باید خونین شود و یا انقلاب خونین تر.

ادامه خواهد داشت.

 

 

جنبش اخیر ایران و قیل و قال سلطنت طلبان

 

دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ

که ز سر پنجه ی شاهین قضا غافل بود

 

اساساً رسمیت دادن به سلطنت طلبان بعنوان دسته ای که در انقلاب اخیر مردم ایران نقش انقلابی داشته باشند یک خام خیالی بیش نیست. سلطنت طلبان دسته‌ای هستند که هنوز در قاب ۴۴ سال پیش خود مانده‌ و باد دموکراسی و آزادی به ذهن‌شان ندمیده است. دشمنان آنان هنوز دشمنانی هستند که ۴۴ سال پیش رهبر عظیم‌الشأن‌شان محمدرضا شاه فقید داشت. دشمنی با چپ و ملیت‌های ایرانی غیر فارس از اصول اصلی محمدرضا شاه بود.

مردم ایران در آن زمان از دست رژیم جبار و مستبد شاه که خود را خدایگان می‌نامید خسته شده بودند. تمامی ثروت ملی و مجلس و نیروهای انتظامی را شاه (حالا بخوان خامنه ای) بدست گرفته بود و مجلسی کذایی به اسم مجلس سنا نیز بر پا کرده بود که ۶۰ عضو داشت که نصف آن رسماً انتصابی بود و شاه ایادی اش را آنجا جمع کرده بود. هر چند که نصف بقیه نیز از زیر ذره بین ساواک می‌گذشتند و آنها هم غیر مستقیم انتصابی بودند. حالا در مجلس شورای ملی که آنهم مطلقا ملی نبود (چرا که باز ایادی شاه در آن راه می‌یافتند.) هر تصمیمی که گرفته میشد بایستی به سنا می رفت و سنا (بخوان شاه) اگر می‌خواست تصویب و اگر نمی‌خواست رد می‌شد. درست مثل حالا در جمهوری اسلامی! جای سنا بگذارید مجلس خبرگان رهبری که با یک مشت مشاطه گر رژیم سلطنتی و یا بگو جمهوری اسلامی پر شده بود.

تمامی ساختار رژیم جمهوری اسلامی همان ساختار رژیم سلطنتی است و رژیم جمهوری اسلامی ادامه ی بحق رژیم سلطنتی است ولی با تیغی بغایت آخته تر!

بهر رو، نظامی که ۴۴ سال پیش سرنگون شد نظامی بود دیکتاتوری و شاه یک تمام خواه (توتالیتر) بتمام معنی بود. ملت بیخودی بر نخاستند و کشته ندادند که آن رژیم را از بین ببرند. آنان صادقانه بپا خاستند و خواهان دموکراسی و آزادی بودند. ولی همان زمان انقلابیون اصیل بوسیله ی ساواک و نهادهای اسلامی که شاه به اندازه ی کافی بدانها دست و بال داده بود، سرکوب شدند و یک دروغگوی قهار با گول زدن مردم و با قولهای دروغین بنام آیت‌ الله خمینی به قدرت رسید. همین الان هم رضا پهلوی همان دروغها را به مردم می‌گوید که خمینی و پدرش پیش از این گفته بود. ما می‌دانیم که صد در صد این دروغها را به او یاد داده اند و گرنه در ناصیه ایشان نبوغی دیده نمی‌شود، چنانچه در ناصیه خمینی هم نبود.

همین الان مردم قربانی می‌دهند و رضا پهلوی در پی زد و بند با کشورهای مختلف و سلبریتی‌ های بی دانش سیاسی و سپاه انقلاب اسلامی مردم کش است. ایشان نیز همچون هم صنفان پیشین شان قولهای فراوان و تهی سر می‌دهند ولی دم خروش از ارتباط او با با سپاه پیداست. همان سپاهی که۴۴ سال است خون مردم ما را که تو شیشه کرده است. واقعاً شرم آور نیست؟

مردم ایران می‌دانند که بر گشت به رژیم سلطنتی با همان تحجر و بیخردی و افکاری بر ضد آزادی و استقلال مردم ایران عقب گردی بیش نیست.

اگر دویست سال پیش در فرانسه اشتباهی شد که سلطنت برای مدتی موقت به قدرت باز گشت. دلیل بر این نمی‌شود که در ایران نیز بصورت کمدی برگردد. فرانسویها زرنگ بودند و بسرعت دریافتند که سلطنت بوربونها کذایی بیش نیست، بنابراین آن سلطنت را برای همیشه  بسال ۱۸۳۰ سرنگون کردند. بنابراین اگر نمی‌خواهید بعد از بیست سال دوباره فرزندانمان به ما نفرین کرده و به همین روزی که از دست رژیم جمهوری اسلامی افتاده اید، بیفتند. از هم اکنون به حکومت سلطنتی ننگین نه! بگویید! و گول یک مشت بی سیاست هایی که به دنبال رضا پهلوی افتاده اند، نخورید. اگر از همین الان نه نگویید بعدا هیچ کاری نمی‌توانید انجام دهید. سلطنت طلبان کودتاگرند! اینرا فراموش نکنید! بویژه ملیت‌ های مختلف ایرانی ترک، بلوچ، کرد، ترکمن، عرب و لر اینرا خوب بدانند که با آمدن سلطنت بیشتر نابود خواهند شد.

در بحثی هم که رضا پهلوی در یکی از تلویزیونهای خارج داشت مقایسه ای بین سلطنت سوئد با جمهوری لیبی و حکومت عربستان سلطنتی با جمهوری فرانسه می‌کند و با این شعبده بازی می‌خواهد نشان دهد که حکومت سلطنتی می‌تواند دموکرات و آزادیخواه هم باشد. ولی باید به رضا پهلوی فهماند که ما مردم ایران بسیار بهتر از سایر نقاط جهان با فرهنگ توطئه خاندان پهلوی آشنا هستیم. آقای رضا پهلوی اگر باور نمی‌فرمائید و مردم دوست و وطن پرست هستید به نکات زیر صادقانه پاسخ دهید:

1- شما نمی‌توانید مثل پادشاه سوئد شوید چرا که او نه قدرت دارد و نه امکان دسترسی به قدرت و نه سازمان امنیت دست اوست نه هیچ چیز دیگر و هر لحظه هم که ملت تصمیم بگیرند می‌توانند او را عزل کنند و شما نمی‌خواهید توی دریایی سهمگین روی قایق بی پارو و بادبان بنشینید. و اگر قدرت نمی‌ خواهید پس برای چه در صدد ایجاد دوباره سلطنت هستید؟

2- شما اگر راست می‌گوئید که هواخواه ملت ایران و ایرانی هستید ابتدا ثروتی که از ایران (که صد البته متعلق به ملت ایران بود) را که بر داشته و بردید خارج و برای خود دبدبه و کبکبه درست کردید به ملت ایران برگردانید و سپس برای مردم ایران و آزادیشان سینه چاک کنید.

3- برای اینکه صداقت خود را نشان دهید قبول کنید که پدر شما یک جلاد بود و زیر اعدام همه آزادیخواهان را او امضاء میکرد و اکنون که کلی لمپن و بچه ساواکی تو خیابانهای اروپا ریخته‌اید و از آزادی دروغین دم می‌زنید و خود را جایگزین سلطنت می‌دانید، حداقل اینرا بدانید که ما ملت تحت ستم میدانیم که چقدر مکاری و طراری در این عمل شما و دارودسته ی فحاش شما نهفته است!

4- قبول کنید که کودتایی آمریکایی به فرماندهی ژنرال شوارتسکوف و بهمراه شاه و شعبان بی مخ‌ها انجام شد و حکومت قانونی و ملی برهبری دکتر محمد مصدق را سرنگون کرد و پدرتان ناعادلانه و با زیر پا گذاشتن قوانین مشروطیتی که بدروغ برای حفظ آن در مجلس قسم یاد کرده بود، محمد مصدق این صدیق‌ ترین سیاستمدار ایران را عزل کرد (البته بموقع اگر فراریش نداده بودند شعبان بی مغ ها تیکه تیکه اش کرده بودند.) و سپس به تبعید فرستاد.

5- پدربزرگ و پدر شما تعداد زیادی از جوانان مملکت را که ابدا سلاح هم بدست نداشتند (با ترفندهایی مشابه جمهوری اسلامی که صد البته اینها هم از اجداد شما آموختند.) را به زندانهای طولانی مدت (مثل چپ ها) و یا اعدام کرد (صدها نفر از جمله اواخر سلطنت ننگینش دانشیان و گلسرخی) و تعدادی را در زندانها به قتل رسانده اند (مثل دکتر تقی ارانی و کسان دیگر) و برخی را بالای تپه‌های اوین (مثل بیژن جزنی و ۹ نفر از همراهانش و دانشجویان دانشکده فنی تهران) از پشت به مسلسل بسته اند. همه اینها و بسیار بیشتر که اکنون در صفحات اینترنت و کتابها و نشریات فراوانی با عکس و سند وجود دارند و قابل کتمان نیستند. حتی محقق لیبرالی مثل اروند آبراهامیان هم نتوانسته بخش اعظم این جنایات را پنهان کند. او قتلهای خانواده ی سلطنتی را بیش از ۲۰۰۰ نفر می‌داند. (نگاه کنید به کتاب وی زیر عنوان «ایران بین دو انقلاب») بیایید و قبول کنید که پدر و پدر بزرگتان قاتل بودند تا مردم حداقل فکر کنند که شما قدری صداقت دارید!

6- پدر شما احزاب را قدغن و حکومت تک حزبی با نام حزب رستاخیز (بخوان حزب جمهوری اسلامی کنونی) درست کرد و هزاران نفر آدم فرهیخته را تبعید و زندانی و یا از مملکت فراری داد. که یکی از آنان که شاه خانه نشین کرد مرحوم شاپور بختیار بود که بعدها همو بود که بدادش رسید ولی چون از بزدلی شاه نخواست هیچ قدرتی را به او تفویض کند. ‌نتوانست شانس برگشت خود را بیشتر از آن ارتشبدهای بی عرضه و نالایق تضمین کند.

7- شاه در مورد زن نظری مشابه جمهوری اسلامی داشت. او زنها را احساساتی و کم عقل تصور می‌کرد. در ویدئویی که او بهمراه خانم فرح دیبا مادر جنابعالی که روبروی یک خبرنگار نشسته اند بصراحت می‌گوید که چرا خانم فرح پهلوی نمی‌تواند جانشین وی شود. او زیر فشار مبارزان زن ایران قهرمان ما، آزادی زنان را امضا کرد و از سوی دیگر نه تنها تمامی دنیا و بلکه خود وی نیز می‌خواست رنگی متمدنانه به سلطنت خود زده و وجهه و اعتبار جهانی کسب کند و مهمتر از همه رشد سریع اقتصادی ایران از بابت نه شعور شاهنشاهی بلکه از بابت افزایش قیمت نفتی که مصدق ملی کرده بود و همچنین بخاطر نیاز کارخانجات غرب به انرژی باعث شد که نیاز به نیروی کار در ایران نیز افزایش یابد و آزادی زنان بدین دلیل ساده و بخاطر همین نیاز به نیروی مار ارزان بود که در تمامی دنیا از جمله در ایران بوجود آمد.

اکنون که اذعان کرده اید که بعد از شما دخترتان به سلطنت خواهد رسید بدین دلیل ساده است که شما فرزند ذکور ندارید و گرنه پسر خود را به ادامه ی سلطنتی که نخواهید کرد ولیعهد می‌کردید. و یا شاید اینهم یکی از آن ریاکاریها است که برای به قدرت رسیدن لازم داشتید. چون انقلاب کنونی انقلاب زنان است.

8- آقای رضا پهلوی وقتی شما می‌گویید پدرم اینکار را کرد و آن کار را نکرد. نشان می‌دهد که شما اصلا اطلاع و یا اعتنایی به قانون اساسی ندارید! چنانکه پدر شما و پدر بزرگ شما نیز نداشتند. مطابق قانون اساسی مشروطه نه پدر شما و نه پدر بزرگ شما و نه هیچ شاه دیگری اجازه دخالت در امور سیاسی کشور را نداشتند. پس وقتی اذعان می‌دارید که پدر شما و پدر بزرگتان کارهایی کرده اند. بدین معنی است که هر دو آنان قانون شکن بوده اند. آنان اجازه نداشتند هیچ عملی را بدون اجازه مجلس انجام دهند. بجز امضاء کردن زیر مصوبات مجلس شورای ملی که آنرا بدون هیچ من من و تغییراتی بایستی امضاء می‌کردند.

9- انقلاب ۵۷ به سلطنت پایان داد و بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ یعنی در دو سال آخر عمر پدر شما، ایشان دیگر شاه نبودند. بنابراین جنابعالی هم شاهزاده و یا ولیعهد نیستید. چگونه خودتان را وارث تاج و تختی می‌دانید که وارثش نیستید؟

10-           در حالیکه مردم بسیاری از نقاط کشور بویژه مردم سیستان و بلوچستان و بخش اعظمی از مردم غرب و شرق کشور گرسنه و بی مسکن و مدرسه و حمام بودند. پدر جنابعالی قرض کشورهای دیگر را می‌پرداخته و یا وامهای بلاعوض می‌داده است. با چه اجازه‌ای ایشان این ریخت و پاشها را برای ابقاء سلطنت خود به کشورهایی چون کانادا و سوئد و انگلیس و آلمان و مصر و حتی آمریکا و غیره می‌داده است؟ حتی بنا به گزارشی به فلسطین و برای به قدرت رسیدن جمهوری خواهان آمریکا نیز میلیونها دلار بدون اجازه ی مجلس کمک کرده است. این در حالی استکه کشور خودمان هزاران سوراخ وسنبه برای پر کردن داشت. آیا جز این بود که پدر شما بخاطر مذهب شیعی داشتن، به مناظقی که سنی مذهب و یا به خاطر غیر فارس بودن مثل خلقهای ترک، عرب، ترکمن، کرد و بلوچ بودن، اعتناء نمی‌کرده است؟ آیا همه‌ی اینها عین همان کارهایی نیست که همین الان جمهوری اسلامی انجام می‌دهد؟

بنابراین با دانش و قدرت و حقایق واضح و مبرهن می‌ توان گفت که جمهوری اسلامی ادامه سلطنت پدر شماست. همه‌ ی این ده موردی که شمردم و دهها مورد دیگر شباهت بی حد و حصر رژیم سلطنتی با رژیم جمهوری اسلامی را بوضوح نشان می‌دهد. فردا که این رژیم سرنگون شد و رژیم دیگری سرکار آمد. طرفداران جمهوری اسلامی نیز مانند شما آقای رضا پهلوی خواهند توانست در اعلامیه های ضد حکومت جدید بنویسند که رژیم جمهوری اسلامی برای ایران خیلی کارها کرده است، مثل انرژی اتمی، ساختن متروها و خیابانهای وسیع، لوله کشی گاز به سراسر کشور، پهباد و موشکهای دور زن، ساختن قایقهای جنگی، مینی هلیکوپتر و راه سازی و دهها چیز دیگر و با ریاکاری و دروغ قتل صدها هزار نفر را پنهان کنند بمانند شما پنهان می کنید. اگر بجای اینها تنها قانون را عمل می‌کردند و یا می‌کردید نه نوابغ و نه ثروت ملی بیرون می‌رفت و بلکه بجایش تکنولوژی و صنعت بتدی رشد می‌کرد و ما در جای شخیص کره جنوبی نشسته بودیم.

تمامی کتک‌هایی که از جمهوری اسلامی می‌خوریم در این بود که محمدرضا پهلوی بجای اینکه به حرف نیروهای اپوزیسیون گوش بدهد، آنها را نابود کرد. او گوش شنوا نداشت چنانکه خامنه ای اکنون ندارد. آنقدر سیاستمدار کشت و تبعید و زندانی کرد که دور و بر پدر تاجدارت هیچ سیاستمدار کار کشته ای نماند تا در مواقع ضروری به کمکش بشتابند. او خود را فرمانده بلامنازع و نابغه ی دهر میدانست و لازم نمی ‌دید که به گفته‌های کلی وطن پرست و دانشمند و سیاستمدار و باشرف گوش فرادهد. اگر او تنها به قانون احترام میگذاشت و از پدرخواندگی مافیای قدرت دست برمیداشت حالا جنابعالی شاه بودید و مورد احترام مردم بغایت محترم ایران! ولی برای پدر شما هیچ سیاستمداری بجز چندین ماله کش دور و برش باقی نماندند. آنقدر آن دور و بری ها برایش کم اهمیت بودند که در تصویری پدر شما بی شرمانه پایش را روی صندلی گذاشته و پیش یک مشت دستمال کش که حکومت را در دست دارند، قهوه می‌خورد. تازه وقتی هم فرار کرد آنها را به دست جلادان جمهوری اسلامی سپرد و خودش با حقارت تمام در رفت. نصیری هر چند فاسد و جلاد و رذل بود ولی او بود که عزل مصدق را به دستور محمدرضا پهلوی به وی ابلاغ کرد و در نوکری از هیچ چیز برای پدرت دریغ نکرد را نیز گذاشت در زندان بماند تا اعدامش کنند و یا هویدا و دهها نفر دیگر را به دست جلادان جدیدی چون خلخالیها سپرد تا تیکه پاره شان کنند بلکه بتواند جان خود را از مهلکه بدر برد. گویا یک بیت را از موش و گربه‌ ی عبید زاکانی حذف کرده اند که گفته بود:

گربه گفتا که شاه گه خورده

گـه خـورند همه شـــاهـانا

 

از آوردن این شعر قصد توهین ندارم. ولی وقتی خانم شما جناب آقای رضا پهلوی با وقاحت و یا شاید نادانی شعار مرگ بر چپ را روی پلاکارد نوشته و بلند می‌کند و شما هم صمّ‌بکّم هیچ اعتراضی نمی‌کنید آیا بدین معنا نیست که شما آن شعار را قبول دارید؟ و یا آیا بدین معنا نیست که حکومتی که شما در آینده با نام سلطنت از آن دم می‌زنید آزادی احزاب وجود نخواهد داشت؟ در حالیکه از سلطنت سوئد حرف می‌زنید و نمیدانید که ارکان حکومت سلطنتی سوئد در دست سوسیال دموکراتها و احزاب چپ است؟ و در نهایت آیا بدین معنا نیست که هر چه شما می‌گویید دروغ و جعل ناصادقانه حقایق درونتان و حقایق بیرون از ذهن فرسوده و جاه طلبانه ی شماست؟

البته باید بدانید که ملت ایران داناتر و بیناتر از گذشته شده اند. آنها دقیقا می‌ دانند که اجداد شما چه بوده اند و چه کرده اند. کاری که انقلاب ۵۷ کرد و هیچ کس حتی جمهوری اسلامی نیز نتوانست جلو آنرا بگیرد. نشر وسیع کتاب و از جمله دهها کتاب درباره ی ظلمها و تعدیهایی بود که پدر و پدر بزرگ شما در حق مردم ستمدیده ما کرده است، بود. مردم دیگر شما را می‌شناسند. آنهایی که در خارج از کشور از شما حمایت می‌کنند. مثل کنسروهایی هستند که ۴۴ سال است که تو قوطی مانده و تاریخ مصرفشان گذشته است. اغلب آنان هیچ سواد سیاسی ندارند و هنوز سفره ی حضرت عباس و رقیه پهن می‌کنند و همزمان در رستورانها و میخانه‌ های آنچنانی شرکت می‌کنند و از این لباس به آن لباس و از این شب نشینی به آن شب نشینی می‌روند. بیش از ۹۹ در صد آنان ابدا یک کتاب هم نخوانده اند و ملت ایران را هم به رسمیت نمی‌شناسند. مگر عمه شما خانم اشرف پهلوی دو سه دهه پیش نگفتند که «ایندفعه اگر به قدرت برسیم می‌دانیم که با این مردم بیشعور چکار بکنیم؟» واقعا شرم آور نیست؟ طرفداران شما شعارهای لمپنی در خیابانها سر می‌دهند و مردم محترم برای احتراز از شنیدنشان تظاهرات را ترک می‌کنند و یا آنان شعارهایی که بطور غیر مستقیم بر ضد انقلاب مردم است را بر زبان می‌رانند و بشکل وسیعی شایع می‌کنند آیا این عملکردها بر علیه انقلاب مردم ایران نیست؟ دلیلش بسیار آشکار است که شما از انقلاب مردم در هراسید. شما تنها زمانی می‌توانید از این تفرقه اندازیها بهره ببرید که با رژیم کنونی ایران برای به قدرت رسیدن از طریق کودتای سپاه و ارتش کنار آمده باشید. ولی باید بدانید که بازگشت به سلطنت یک عقب گرد بزرگی برای ملت ایران است و ملت بزرگ ایران آگاهتر از ۴۴ سال پیش اند.

اکنون ملت ایران بی رهبر نیستند. اکنون ما صدها ستارخان و باقرخان داریم نه یکی یا دوتا! همیشه انقلاب ایران آنزمان به هدف اصلیش رسیده است که با چند رهبر، رهبری شده است. مثل مشروطیت که در آن حیدرخان، ستارخان، باقرخان، طباطبایی، یپریم خان و ... ! ولی تا قدرت دست یک رهبر یا شاه افتاده است، مملکت رو به فنا و نابودی گذاشته است و یا مثل زمان سلطنت پدر و پدر بزرگتان و رژیم سلطنتی  جمهوری اسلامی به شاهنشاهی خامنه ای به استبداد وحشتناکی کشیده شده است. در خاتمه آیا مضحک و خنده دار نبود که پدر شما خودش را خدایگان آریامهر می نامید؟ آیا این نارسیسیستی نیست؟ درست مثل آقای خامنه‌ ای که خود را با امام حسین و صاحب الزمان مقایسه میکند؟

نصیحت ملت ایران اینست که بهترین کاری که شما می‌توانید انجام دهید سکوت اختیار کنید و با ثروت به یغما برده از مردم ایران عیش و نوش کنید ولی ساکت بمانید و نجس را با چوب بهم نزنید که گندش بیشتر در میآید. بنظر میآید که برادر مرحوم شما همه ی حقایق را راجع به عملکرد پدر و پدر بزرگتان می دانسته است. آن مرد آنقدر غیرت داشت که تفنگ را توی دهانش بگذارد.

 

شیرزاد کلهری 18/01/2023

 

-------------------------------------------------------------

 

جنایات رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی

 

ممکن است که برخی خرده بگیرند که چرا در شرایطی که مردم  جهت سرنگونی نظام جمهوری اسلامی نیاز به اتحاد دارند یک چنین موردی توی سایت من مورد بحث قرار میگیرد؟ باید در جواب بگویم حکومتی که ملت ایران در چهل و سه سال پیش آنرا به زباله دانی تاریخ سپردند نه مشروعت دارد و نه دیگر خواست مردم ایران است. ثانیا وقتی خود سلطنت طلبان بر طبل جدایی میزنند و از تظاهرات چپ ها و سایر گروهها استفاده کرده، بر علیه آنها از هم اکنون شاخ و شانه می کشند بنوعی خط و مرزشان را با چپ ها و ملی گرایانی از تیپ مصدق و نیروی سوم مشخص کرده اند. آیا دقت کردید آنانی که سلطنت طلبان دشمن خود می دانند دقیقا همانهایی هستند که جمهوری اسلامی نیز دشمن خود می داند. وقتی مرگ چپ و مجاهد را فریاد میکشند یعنی اینکه در آینده برای اینها و دیگرانی با نامهای مشابه مهر چپ و مجاهد زده و با این بهانه ها آزادی احزاب و گروههای سیاسی را از بین خواهند برد. یعنی همان که محمدرضا پهلوی پدر همین رضا پهلوی گفت حزب تنها رستاخیز است که من ساخته ام و هر کس نمیخواهد از مملکت برود. ملت ما نمیخواهند که آخوند عمامه دار برود و آخوند کراوات دار بیاید. در ضمن پرونده ی رژیم سلطنتی را باید مطالعه کنید و با چشمان باز بنگزید که وحوش پهلوی چه جوانانی را اعدام کرده و یا به قتل رسانده است. رضا پهلوی در هیچ جا از قتلهایی که پدرش انجام داده معذرت خواهی هم نکرده که هیچ بلکه بهمراه مادرش فرح پهلوی از آنها دفاع هم کرده است. ملتی تاریخش را تکرار می کند که تعقل نکرده باشد. ادامه...

شب است و چهره ی میهن سیاهه

نشستن در سیاهی ها گناهه

تفنگم را بده تا ره بجویم

که هر که عاشقه پایش براهه

قتل حکومتی دو جوان ورزشکار

حکومت جمهوری اسلامی امروز صبح دو جوان دیگر را به قتل رساند!

محمدمهدی کرمی و محمد حسینی، که با پرونده سازی های جعلی و اعتراف گیری در زیر شکنجه متهم به قتل یک بسیجی شده بودند. امروز صبح به دار آویخته شدند!

 چرا پاسداران و بسیجی ها و یگانهای ویژه ای که هر روز در خیابانها به قتل و غارت مشغولند، دادگاهی نمیشوند؟ چرا کسی که یک زباله دان خیابان را آتش می زند به زندان و اعدام و خسارت بر بیت المال محکوم میشود ولی طراران فرومایه ای که میلیاردها دلار از بیت المال می دزدند راست راست در خیابانها و در قمارخانه های آمریکا و اروپا میگردند و می خرجند؟ آیا این است عدل علی تان که 43 سال ننگین است که به بوق کرنا می زدید؟

این حکومت به دین خود هم باور ندارد. به فرض هم اگر این دو جوان یک بسیجی را کشته باشند. برای قتل یک نفر، در هیچ جای جهان دو نفر را اعدام نمی کنند. این قصاص نیست بلکه جنایت است.

همه ما می دانیم که حکومت جمهوری اسلامی دارد آخرین نفس هایش را میکشد. این تلاشها برای حفظ حکومت، تلاشهایی مذبوحانه است. تلاشهایی که آنها را بیشتر به قعر دریای پر تلاطم انقلاب می کشد تا در هم شان بشکند.

در این رژیم نه فرهمندی مانده و نه مقبولیت و نه مشروعیت! این رژیم روی پایه های قتل و غارت بنا شده است و بیش از این نه چیزی یاد گرفته و نه بلد است. 43 سال است که سیاستش همین بوده و همچنان همین مانده است.

حالا این دو جوان را اعدام کردید که چی بشه؟ حکومتتان برقرار بماند؟ و یا چه چیزی را میخواستید با قتل این دو جوان ثابت کنید؟ وقتی دو جوان دست بسته را به دار میآویزید کجای این قهرمانی است و کجای این دین از دست رفته و شرف از دست رفته شما را باز خواهد گرداند؟ یا با این قتلها کجای اسلام و دین جان خواهد گرفت؟ آیا جز اینست که شما در این 43 سال هیچ چیزی در اسلام نگذاشتید؟

آخوند و ملا زمانی در آن دور دستها عزت و منزلت داشت ولی اکنون در بین مردم ایران و حتی افغانستان و عراق سکه ی یک پول شده است! چه چیزی را میخواهید حفظ کنید؟ مگر غیر از اینست که تنها می خواهید دزدیها و تبهکاریهایتان راحفظ نمایید؟

در مدت حکومت ننگین 43 ساله شما تنها چهار جوان نیست که اعدام شده اند. بلکه شما 2500 جوان دیگر را از آبان سه سال پیش تا حالا و 100.000 جوان  را در اوایل انقلاب قتل عام کرده اید! دستان شما تا مرفق بر خون جوانان ما فرو رفته است و این ننگ تاریخ بر پیشانی شما کوبیده شده و خواهد ماند. مردم ما این جنایات را فراموش نخواهند کرد. شرم بر شما ها باد!

پس از اعدام این جوانان مردم فهمیدند که باید راه سومی را برگزینند چرا که با شما سازش نشاید! آن راه تنها راه  قهرآمیز است. قهری که شما را به زیر خواهد کشید. چرا که زبان خوش سرتان نمیشود.

حتی بعد از قتل حکومتی این دو جوان، کشورهای دموکرات جهان بصراحت فهمیدند که دیگر نمیشود با رژیم ایران مثل یک حکومت محترم و قانون مدار برخورد کرد. هر چند که قبلا نیز میدانستند ولی به روی مبارکشان نمیآوردند. ولی اکنون آنها هم به زبان آمده اند. آنها اکنون بصراحت بیان می کنند که زبانی که باید با این رژیم حرف زد زبان آدمیزاد نیست.

حال شما حاکمان غیر قانونی ایران همه چیزتان را در همه جا از دست داده اید. کارتان تمام است و بقول فدریکو گارسیا لورکا :«تو مرده ای برای ابد همچون تمامی مردگان دیگر ... باران به دهانت می بارد!»

آدمی در تعجب است که چگونه این رژیم با این ددمنشی ها هنوز خود را حکومت مردمی میداند! مردمی که آنان را هر روز به قتل میرساند و هیچ گوش شنوایی برای شنیدن درخواستهایشان ندارد.

از سخنرانی آقای خامنه ای که دیروز ایراد کرد معلوم بود که ترس عمیقی در وجودش نشسته است. صدا پیرتر و لرزانتر بود (باران به دهانش میبارد!). عقب نشینی موضعی کرده بود. امروز این قتل حکومتی نشان داد که بله وحشت تا استخوانش رسیده است. با این حساب او فرمان قتلها را پشت سر هم صادر خواهد کرد. زیر همه ی اعدامهای تا کنونی جمهوری اسلامی  و فرمانهای قتل امضای آقایان خمینی و خامنه ای نشسته است.

با درود و تعظیم در مقابل همه شهیدای بزرگوار و تسلیت به بازماندگانشان!  روزهای بزرگ آزادی را برای فرزندان ایران آرزو می کنم.

ننگ و نفرت بر جنایتکاران

 

07/01/2023

شیرزاد کلهری

_____________________________________________________

مطالبات جوانان و سوار بر موج  انقلاب مدرن مردم ایران

 

چند تذکر راجع به انقلاب جاری در ایران!

1-    انقلاب ایران بوضوح برای سرمایه داری جهانی خطرناک است. حساب کنید یک جمهوری دموکراتیک و فدراتیو در مرکز انرژی جهان باعث می شود که نفت براحتی و با قیمت دلبخواه غرب و چین و هند و روسیه بفروش نرسد. از سوی دیگر روسیه در کنار خود یک آلمان دیگر داشته باشد. آمریکا نیز با کشوری از نظر اجتماعی و اقتصادی و در سطح بالایی مدرن و سرکش که منافع مردم خود را بر منافع دیگر نقاط جهان ترجیح می دهد روبرو شود نه با پادشاهی وابسته به آمریکا و یا رژیم جمهوری اسلامی بی سیاست. پس خطر انقلاب ما متوجه آنها هم هست. حمایت ضمنی آنها از انقلاب اخیر برای اینست که وقت بخرند تا افرادی را برای آینده ی این انقلاب تربیت کنند. چنانکه آقای خمینی را بعد از 15 سال با طمطراق به جای شاه نشاندند آن شخص یا افراد تربیت شده مثل رضا پهلوی را نیز بدان شیوه به قدرت برسانند.

2-    غرب به جمهوری اسلامی بعمد باورانده است، که قدرت بزرگ منطقه می باشد. این بزرگنمایی ها دلایل بسیار مخرب روانشناسانه ی  دارد. چرا که از سویی رژیم مطلقه ی جمهوری اسلامی فکر می‌کند و به همه هم نشان می‌دهد که کشوری قدرتمند است و از این دروغی که باورش شده خوشحال است. از سوی دیگر کشورهای غربی این بزرگنمایی قدرت رژیم ایران را همچون زمان صدام هر زمان که لازم ببینند مخرب به حال منطقه و جهان جلوه خواهند داد تا بتواند با این بهانه حمله ی نظامی صورت داده و مملکت ما را به مخروبه تبدیل کنند. در ضمن با ترفند این بزرگنمایی کشورهای کوچک و همچنین پولدار همسایه ایران را به وحشت انداخته برایشان سلاحهای در انبار مانده شان را  بفروشند و با قراردادهایی آنها را به اصطلاح زیر چتر حمایت خود بگیرند که آنهم برای این کشور ها هزینه ی بسیار در بر داشته و غرب را ثروتمندتر خواهد کرد. در اینجا سئوالاتی چند پیش میآید.

آیا غرب آینده ای مثل عراق و یا لیبی را برای ما تدارک دیده است؟ جریان حمله به لیبی و عراق هنوز از خاطره ها بیرون نرفته است. همین الان دول غرب عملیات پهبادهای ایران را گنده کرده اند تا هم کشورهای نوکر منطقه را در وحشت فرو کنند و هم به بهانه ی بایکوت و یا نابودی کارخانه ی تولید پهباد ایران، تمامی مراکز نظامی ایران را بالکل بمباران کنند و چون قدرت نظامی ایران را بطور کاذبی بزرگنمایی کرده اند. نابود کردن آنها را از پیش توجیه کرده اند. غرب سود دیگری از این حمله خواهد کرد. آن اینکه با تبختر به جهان نشان خواهد داد که بزرگترین قدرت منطقه را نابود کرده است. بنابراین بقیه حساب کارخودشان را بکنند.

آیا ایران واقف بر این امر هست که تا چه حد خود و دیگران درباره ی نیروی نظامیش بزرگنمایی کرده اند؟

ادامه...

----------------------------------------

 

انقلاب و قهر و خشونت

 

انقلاب تقابل آشتی ناپذیر دو بخش آنتاگونیست است. بازشناسی و ارزیابی این دو بخش و تحلیل علل تقابل مستلزم درک انگاره ها و آزمون و محدوده سنجه‌ها و در نهایت نظرگاههای مورد مقابله است. از بین هزاران علل تنها این آکسیومها Axiom هستند که با بازیافت و حتی بازنگری و درک درست از آنها می‌تواند بسیاری از مسائل بنیادی یک انقلاب را آشکار کند. سنجه‌های جهانشمول می‌توانند تنها به اصولی پایبند باشند که خود جهانیست ولی این همانها هستند که خواهند توانست بسیاری از خواستها و توانش‌های درونی یک انقلاب در منطقه جغرافیایی مشخص را تقویت، تضعیف، نادیده و حتی لاپوشانی کنند. بنابراین در تحلیل انقلابات یک کشور نباید همه جانبه نگری فراموش شود. چپ ایران در تحلیل انقلاب ۱۳۵۷ دچار یک چنین خبطی شد. انقلاب ایران در آن تحلیلها از درونمایه ی خود تهی گشته و در برابر انقلاب اکتبر روسیه و انقلاب کوبا و چین نشسته و مو به مو با آنها مقایسه شدند.

روند ۴۳ ساله بقای جمهوری اسلامی برای خود فرهنگی آفریده است که در آن فرهنگ دروغ حرف اول و آخر را می‌زند و سپس به کنار نهادن مردم و ابله دانستن آنان و صادر کردن فرمان از بالا بتوسط نخبگانی که شعوری مجزا و مستقل‌تر از رهبر ندارند، بخودی خود به نهادی ذهنی که عمل می‌کند و اسم و رسم ندارد، تبدیل شد. خشونت مفروض جمهوری اسلامی اگر بتوانم از این اصطلاح هانا آرنت استفاده کنم با این دو آکسیوم ساخته و پرداخته رژیم کاملا منطبق شده است.

چرا دروغ یک آکسیوم در جمهوری اسلامی است؟ چرا دروغ به اصلی بنیادی در این رژیم تبدیل شده است؟ اولین دروغی که همه ی مسلمانان آنرا قبول دارند را علی بن ابی طالب در جنگ خندق به عمرو بن عبدود گفت و همان با نام دروغ مصلحت آمیز گسترش یافت و همان دروغ به وسعت در تمامی بدنه مذهب شیعه پهن شد. در مذهب شیعه بهر جا که رسیدی و جوابی نیافتی و یا دلیلی پیدا نکردی میتوانی به هر میزان که بخواهی دروغ بگویی! ۶۰ هزار صفحه و بقولی بیشتر از آن کتابهای علامه مجلسی همگی بر پایه دروغ مصلحت آمیز نگاشته شده‌اند. آقای خمینی از دقیقه اول و از همان سخنرانی اول در بهشت زهرا شروع کرد مثل نقل و نبات به مردم دروغ گفتن و قول و قرارهای دروغین دادن! دروغ مصلحت آمیز از توحید و نبوت و معاد که اصول دین اسلام است، برای مذهب شیعه ریشه‌ای‌تر و اصیل‌تر است. عدل و امامت که شیعه آنها را جزو اصول دین میداند، تنها شامل حال ولایت است نه ناس! ولایت همان خودیها با واژه‌ ای عربی است. عدل شیعه یعنی تقسیم غنایم ناس بنفع ولایت است. در اسلام بطور کل و در شیعیگری بطور افراطی چیزی به اسم ملت وجود ندارد. پس آکسیوم اول دروغ است. اما آکسیوم دیگر ولایت و در راس آن امام یا رهبر است. بنابراین اصل ولایت فقیه یعنی اصلی که مال فقهاست که در آن به ملت بجز بهره ده نگاه نمی‌شود. برآیند یک چنین نگاهی به نابودی ملت، منابع مادی و معنوی آنان، جان و مال و ناموس آنان و حتی شعور و افتخارات آنان انجامیده میشود.

جهان در شرایط کنونی دم از حقوق بشر می‌زند ولی مثل اینکه حقوق بشر در انقلابات دست حکام را می‌گیرد تا مردم را. در انقلابات خشونت و قتل و کشتار مقبولیت می‌یابند. اگر رژیم ایران با گلوله و پهباد به مردم حمله می‌کند و با تهدید آنها را می‌ترساند در مقابل مردم نیز با کوکتل مولوتف و نارنجک دست‌ساز و بنزین و شلنک میخ دار و صد البته تیرکمان و سنگ در مقابل آنها می‌ایستند. اگر آن رواست پس اینهم رواست! این یک مقابله به مثل ایجابی است.  یعنی نمیتوان بدان اشکال گرفت هر چند که عمل انسانی انجام نمیشود.

دو آکسیوم بالا در این ۴۳ سال چنان به مذاق رژیم خوشآیند بوده و چنان پهلو به پهلوی هم پیش می‌رفتند که مثل ادویه به خورد رژیم و حکام تراز اول رفت. همین باعث شد که آنان رفته رفته خود را تافته جدا بافته دانسته و پا را از گلیم خود فراتر نهند. کار یواش یواش بجایی رسید که علی خامنه‌ای را تا حد یک پیامبر بالا ببرند و بگویند که او موقع تولد فریاد زده یا علی و یا بگویند که پیغمبر ظهور خمینی را پیش بینی کرده بود. تخم این افکار در دل آن امامت و آن دروغ نهفته داشت. از کلینی و علامه حلی و مجلسی و تا حالا شیعیگری تنها توانسته است دروغ را تئوریزه کند. منظومه هایی که عقل سلیم ما را بخواب برد و در نهایت ثمره اش همین جمهوری اسلامی شود.

نمیتوان حتی در این جمهوری یک نفر یافت که به جمهوریت اعتقاد داشته باشد! یک نفر نمی‌توان یافت که دروغ نگفته باشد! اگر دروغ جزو آکسیومهای اساسی جمهوری اسلامی نیست و نبود، پس چیست؟ رژیم آنقدر در این ۴۳ سال تو لاک روحانی و خدایی بودن خود رفته است که هیچ درکی از زندان و اعدام و شکنجه ندارد و آنرا جزو امور الهی می‌داند چرا که خود را تافته ی جدا بافته در نظر خدای ذهنی خود دانسته، هر چیزی را که به نفع خود است بنفع اسلام و خدا می‌داند. بدانجهت مرگ هزاران نفر برای این رژیم تنها عدد و شمارش است چنانکه برای پیامبر اسلام و علی عدد بود. حتی کار به آنجا رسیده است که شمارش را از یاد ببرند و نرخ اعداد را فراموش کنند. برای یک عمل کوچک مثل شل بستن حجاب، ده سال زندان میدهند. گو اینکه عظمت و زیادی ده سال را در زندگی یک جوان و یا یک زن نمیدانند.

بنابراین دلیل اینکه چرا یکی اعدام می‌شود و چرا دیگری دستگیر و شکنجه می‌شود برای رژیم نه معنی دارد و نه قابل درک است. چرا که هم دروغ و هم فرمان از بالا کافیست که یکی براحتی اعدام گردد و یا میلیاردها دلار آنور و اینور شود. پلنگ چنانکه به شکارش نه بعنوان یک جاندار که درد میکشد و زایمان میکند بلکه بعنوان طعمه ای در حال فرار مینگرد. برای ایادی جمهوری اسلامی نیز در سایه آن دو آکسیوم تهدید و قتل و کشتار ثمره درخت ۴۳ ساله این دو آکسیوم است. آنان درک از درد مردم و تن و بدن افراد ندارند. آنها انسانها را نه بعنوان همطراز خود بلکه بعنوان طعمه نگاه میکنند. بنابراین اگر جوامعی با این حکام روبرو شود بایستی بداند که نه با انسان بلکه با موجودات جنگل در مراوده است. خشونت برای این حکام نه بصورت درد ویرانگر و یا تحقیر بلکه بعنوان شلاقی برای تربیت حیوانات بشمار میرود. آنان خشونت را حاشیه ای میبینند. خشونت مفروض خاص اینگونه رژیمهای توتالیتر است. در صدر این خشونت یک خود بزرگ بینی عظیمی خوابیده است که عمق آن به چاه ویل شانه میزند. چرا که خشونت بدون اقتدار امکان پذیر نیست و اقتدار مقایسه ای بین خود و خدا به مقتدر تلقین و تجویز میکند. او چقدر نزدیک به یک خداست؟ سئوالی بس متداول در نزد مقتدرهاست. بدان جهت عقل سلیم از آنها رخت بر می‌بندد و این ابزار سنجش واقعیات و حقایق از مقتدر میگریزند. بتدریج خود را تنهای میدان می بیند و ادعای خدایی در روی زمین به او دست می‌دهد. او میخواهد انسانها که اکنون بندگان او محسوب میشوند بر او سجده برند و فرامینش بهر قهری هم که لازم باشد اجرا شود و از او مجسمه ها و تابلوهای نقاشی ساخته شود. سرود ای رهبر خامنه ای از این قماش خودستایی هاست.

در ابتدای انقلاب هر چه که خمینی گفت مردم بی هیچ دلیل و برهان و سندی پذیرفتند. حرف خمینی خودبخود به یک نوع آکسیوم تبدیل می‌شد. آکسیومی که نوع آنرا نمی‌توان در فلسفه یافت چرا که آکسیوم خمینی قابل تغییر بود در حالیکه در منطق آکسیومها چون امری بدیهی مورد قبول واقع میشوند و بدون اثبات پذیرفته میشوند مثل اینکه در هندسه اقلیدوس بپذیریم که دو خط موازی دو خطی هستند که فاصله شان نسبت بهم ثابت و در بینهایت همدیگر را قطع می کنند. یعنی در حقیقت همدیگر را در عالم واقع قطع نمی کنند. بنابراین دروغ نیز در مذهب شیعه جزو آکسیومهاست چون علی هم گفته و چون برای مصلحت ولایت است بعنوان اصل بدیهی پذیرفته شده است. مردم بدون در نظر گرفتن اینکه حرفها و سخنان آقای خمینی دروغ محض بودند در حالت کرختی ملی آنها را چون واقعیت و اصلی بدیهی که رهبر هر چه میگوید عمل میکند پذیرفتند. اما زمانیکه مردم فهمیدند که خطای بزرگی مرتکب شده اند رژیم بار و بندیلش را بسته بود و سوار بر اسب مراد می‌تاخت و می‌کشت.

ما اکنون شاهد پیامدهای عملی و نظری آن آکسیومهای ویژه ی شیعیگری در این ۴۳ سال هستیم. بقول پرودون فیلسوف فرانسوی «باروری امور خلاف انتظار بمراتب از دوراندیشی سیاستمدار تجاوز می‌کند.» و ما با این جمهوری خلاف انتظار روبرو شدیم. اتفاقات و باورهای دینی ما را از آینده نگری منحرف کرد و اتفاقات بسرعت همه چیز را ویران کردند. آیت اللهی که به نظر نبایستی دروغ بگوید کارخانه‌ی دروغ سازی در منطق درونی مذهبی شد.

دروغها در این جمهوری بحدی عادی و گسترده ترویج یافتند که تشخیص سره از ناسره تقریباً غیر ممکن شدند. چنانکه اعتبار عیسی در قرون وسطی از اعتبار یک کشیش محلی کمتر شده بود اعتبار پیامبر اسلام هم از اعتبار یک آخونده ده کمتر شد. دلیلش هم اختراع قوانین و محکمات جدیدی بود که از آکسیوم متغیر دروغ زاده میشد و تغییر مییافت. با این تبدیلات و تغییرات و اختراعات هیچ چیزی در قرآن نماند بلکه همه چیز شد دروغ! بدانجهت پایه ی اسلامی که تمدن جدید همچون همه ی ادیان دیگر آنرا سست کرده بود بکلی فرو ریخت. اسلام خودساخته ای که این رژیم بر آن پایبند است چندین سال نوری از اسلام محمدی بدور است. دلیلش ساختن آکسیومهای متغیری بود که از کلینی و شیخ طوسی و علامه مجلسی آغازید و تا علامه طباطبایی و جعفری و دیگران ادامه یافت. علی شریعتی خواست به این آکسیومهای متغیر رنگ تمدن بزند. او میدانست که با این اختراعات اسلام رو به افول خواهد گذاشت و دوام چندانی در مقابل چپ آنزمان و ماتریالیسم دیالکتیکش نخواهد آورد. بنابراین او خواست با بافتارهای جدیدی رنگ تمدن و مدرنیته به اسلام بزند و مجبور به بافتن ترهاتی شد که خود نوع جدیدی از آکسیوم متغیر را بوجود آورد. آکسیومهایی که مثل حباب بر سطح دیگ جوشان بر میآیند و می‌ترکند.

اکنون اسلام در ایران مانند ادیان دیگر که چندی پیش دچارش شدند، چون ماهی روی شنهای ساحل پریده، آخرین نفسش را میکشد. دلیل افول ادیان تنها مدرنیسم نیست بلکه رهبران و روحانیون حمایت کننده از آن دین هستند. اینها فکر می‌کنند که برای حمایت از دین می‌بایستی آکسیومهای متغیر بسازند. غافل از اینکه این آکسیومها کلنگ های نابودی ادیان هستند. چرا که به مرور زمان خود چون کلنگی زیر بنای مذهب را خالی می‌کنند. بت و توتم که زمانی تابوهای خود را میساختند، میتوانستند عمر طولانیتری از ادیان بزرگ سامی و غیر سامی داشته باشند. چرا که در نهایت بایستی جلو بت و توتم زانو میزدند. ولی وقتی خیالات و تصورات در مقابل ذهن آدمی قرار می‌گیرد تصورات با آکسیومها تغییر می‌یابند و بت ذهنی دائما شکل و تصویر و در نهایت تصور عوض می‌کند. خدایی که بچه در بچگی از آن می‌ترسید به سخره گرفته میشود چرا که دیگر آن خدا همان خدای سابق نخواهد بود. خدای بزرگ که مهربان است به خدای نابود کننده ی فقرا تبدیل میشود و دندان تیز در میآورد و بیرحم میشود. اما برای یک بچه بت همان بت است چنانکه برای ابیطالب بت همچنان بت و مقدس باقی ماند.

آکسیومها ابژه نیستند و تنها سوبژه هستند و بدانجهت نه به واقعیت بلکه به حقیقت مربوط میشوند. فرق آکسیوم از بدیهیت در این است که آکسیوم به گزاره هایی اشاره دارد که بتوان از آنها حقیقتی را بیرون کشید و نه حقیقتی را مستور کرد. مثلا وقتی میگوییم دیوار سفید است امری بدیهی است ولی آکسیوم نیست چرا که از آن نمی‌توانیم به اصل موضوعی پی ببریم که دیوار چیست؟ یا سیب ترش است و غیره. ولی وقتی می‌گوییم از یک نقطه در خارج یک خط تنها می توانیم یک خط بموازات آن در یک سطح مسطح رسم کنیم از آن اصل موضوعی را نتیجه می‌گیریم که هندسه مسطحه را بنیان می‌گذارد.

در مورد دروغ مصلحت آمیز نیز به بنای شیعیگری می‌رسیم و اصل موضوع شیعیگری را در آن می‌یابیم. البته شیعیگری هیچ ایرادی بر این امر ندارد که برای مصلحت دروغ گفتن جایز باشد. همه ی بزرگان شیعه بر این امر تاکید و آنرا قبول دارند. ولی وقتی این مقبولیت تبدیل به یک ایدئولوژی می‌شود تمامی مذهب را تحت سلطه خود می‌گیرد. این سلطه‌گری آکسیوماتیک تا روان رهبران دینی هم رسوخ می‌کند و دروغ تمامی سطوح و درون مذهب را مسخر می‌کند. ایران کنونی و حکومت مذهبی در آن اکنون به این روز دچار شده است. آکسیومهای مواج، متغیر، دروغین که در پشت آنها پیامبران و مقدسات را پنهان می‌کنند در صدر حکومت دارد بر اذهان رهبران حکم می‌راند. چنانکه هیچ احترامی به هیچ پیامبر و امامی باقی نگذاشته اند. بی شک اگر علی ابن ابیطالب زنده بود بخاطر اینهمه دروغ گردن رهبران ایران را می‌زد. آدمهای بیسوادی را دیدیم که به دروغهای شاخدار رهبران ایران می‌خندند. این باعث خارج شدن اکثریت مردم از دین بویژه جوانان شده است. حالا ایران یکی از بی دین ترین جوامع جهانی است. دین گریزی و خدا گریزی بحدی است که مردم حتی ادیان قدیمی خود را نیز فراموش کرده اند چرا که برایشان خدا و مقدسات مرده است. ابتدا خدا را روحانیت ایران کشت و حالا مردم به جسد خدا لگد می‌زنند و خود روحانیت را نیز با این لگدها له می‌کنند. چرا که همین روحانیت که تا دیروز از خدا ارتزاق میکرد لزوم وجودی خود را از دست داده است. وقتی خدا مرده است دیگر لزومی بوجود هدایت کننده نیست. بنابراین نه خدا و نه روحانیت دیگر به جامعه ایران تعلق نخواهد داشت. چرا که خدا را مراقبانش کشتند و نه دشمنانش! وقتی روحانیت خدا را کشت به عدم لزوم وجود او در دستگاه فکریش پی برده بود. پس برای مردمی که خدا در آن دور دستها برای افرادی خاص جلوه گر می‌شود و چهره ی کدری دارد، بکلی محو می‌شود. خدای نهان شده حالا دیگر برای مردم محو شده است. یعنی لاوجود! یا بی خاصیت!

این پایه ی دین که بر وجود خدا استوار است دیگر از بین رفته است. البته ابتدا در بین رهبران دینی و سپس در بین مردم. دین دیگر مانعی برای زندگی شده است. آکسیومهای رهبران دینی که با ترفند ذهنی اصل سازگاری Axiom of compatibility از ابتدا مورد سوءاستفاده قرار گرفت در نهایت به طناب داری بر گردن دین افتاد که اکنون دیگر برون رفت از آن امکان پذیر نیست. مسیحیت زود بر این امر پی برد و به اصلاح دینی پرداخت ولی مسلمانان هنوز بر آن پی نبرده اند و یا بی خیال از کنارش می‌گذرند تا اینکه طناب دار بر گلویشان فشار آورد. و اصل سازگاری به ناسازگاری Incompatibility تبدیل شد. یعنی مانند رشد تضاد در درون وحدت!

از سوی دیگر یک مقبولیت عام جهانی وجود دارد که در موقعیتی خاص جزو اصول نیست. خشونت در جهان مذموم است ولی در انقلابات قابل قبول می‌شود. مردم به دار زدن یک شکنجه گر تره خرد نمی‌کنند و یا از کشته شدن یک فرمانده قاتل به وجد در می‌آیند. این قتل همچون قتل در یک فیلم اکشن است که قهرمان فیلم یک قاتل را به قتل می‌رساند. همه خوشحال و راضی از سالن سینما و یا پای تلویزیون بر می‌خیزند. این نوع قتلهایی که قهرمانان می‌کنند به قتل قانونی و انسانی مشهور شده است. در حالیکه نه انسانی است و نه قانونی انسانی است! اما اگر از جهان فیلم خارج شده و به جهان واقعی نگاه کنیم می بینیم که انقلاب قانون خاص خودش را دارد. قانون شقاوت و بیرحمی و بالاخره قانونٍ قانونی!

در ایران بعد از انقلاب ۵۷ یک دیکتاتوری تمام خلقی به رهبری مذهبیون بوجود آمد و بسرعت به استبداد تمام خلقی و سپس به استبداد انحصاری در دست حکام گلچین شده و دستگاه سرکوبی چون سپاه که بزرگترین مالک ثروتهای غصب شده در ایران هستند تبدیل شد. این دستگاه حکومتی که بی شباهت به کاست نیست دست تعدی به همه چیز مردم دراز کرد و از امتیاز مذهب به تمامی خلافکاریها از دزدی، فروش مواد مخدر، قتل، پولشویی، صدور قاتلین حرفه ای به سراسر جهان برای حذف فیزیکی دشمنان شان، ساختن ارتش و قتل و کشتار در کشورهای همجوار و در سوریه و لبنان و بی ثبات کردن کل منطقه دست زد. حکومتی که با مردم خود مثل اجامر و اوباشان رفتار کرد و هزاران نفر معترض را با دروغ و کذب و ترفندهای مختلف و روش های گوناگونی با قتل فجیع به هلاکت رسانید. حالا خلق از پشت این دیکتاتوری کنار رفته است اما هنوز آدم کوکی با آن کوک اولیه ای که این خلق به این ماشین سرکوب زده اند حرکت خود را تا مدتی ادامه خواهد داد تا به ایست کامل برسد.

ولی حرکت و قوانینش ابدی هستند. وقتی نفس از این جمهوری نابکار افتاد حرکت مردم آغاز میشود. ولی چون خشونت در انقلاب رواست هیچ احدی نخواهد توانست جلو خشونتی که چون بغضی گلوی ملت را که سالهاست فشرده، بگیرد. آنموقع هیچ ضمانتی برای حیات کسی از حاکمان وجود ندارد، مگر اینکه وجدان اجتماعی بتواند جلو خودش را بگیرد. هر چند که بسیاری از تکرارها ابدی بنظر میرسند مثل خشونت در انقلابات و تکرار فصول سال و چرخش زمین به دور خورشید. ولی هیچ چیزی ضمانت آنرا نمی‌کند که در انقلاب ایران زمانی خشونت قطع شود و یا همچنان ادامه یابد ولی تاریخ ثابت کرده است که مردم ایران مردمی معقول و نجیبی هستند. اما تا چه حد تحولات در این نجابت دخالت خواهد کرد، بستگی به اتفاقات هم دارد.

آقای خمینی با ادامه ی جنگ با عراق نجابت ایرانیان را تا مدتی متوقف کرد و مردم به قتل فرزندان دانشمند خود دست دراز کردند و یا کلا مهر سکوت به قتلهای حکومت مذهبی زدند. مردمی که به جلادیهای حکومت سلطنتی اعتراض کرده بودند خود دست به جلادیها و خشونتهایی زدند که سلطنت آنها را در خواب هم نمی‌دید. اینجا مذهب است که این قدرت را به مردم تزریق کرده بود. مذهب انسانها را از خودشان دور می‌کند و انسانیت فراموش می‌شود و بدانجهت چون ماده مخدره رفتار می‌کند. چنانکه مارکس نیز پیش از این گفته بود. اما آثار آن ماده مخدره از تن ایرانیان و بتدریج از تن کشورهای اسلامی خارج شده است و انسانی که با مذهب الینه شده بود، خود را بازیابی می‌کند. رفتار محض حکومتی در وقفه ای خود را نابود خواهد کرد و اتفاقاتی دیگری پیش خواهد آمد که بسیار غیر مترقبه خواهند بود که بعدها وارد تاریخ شده و از آن بعنوان تجربیات انقلابات مداوم در ایران یاد خواهد شد.

اکنون حکومت با کور چشمی خود این واقعه را نمیتواند پیش بینی کند که با رفتارهای وحشیانه خود مجال مسلح شدن را به مردم میدهد و با این رفتار خشن و ددمنشانه بیرحمی را بر علیه خود قانونی میکند. اگر گاهی انقلاب نوین مردم ایران از جوشش میافتد دلیلش این نیست که افت کرده است بلکه دلیلش براه انداختن طغیانی بنیانکن است. چرا که از هیجان میکاهد تا به رفتاری عقلایی تر دست بزند. انقلاب ایران به قوس های سینوسی شبیه است با این فرق که نقطه صفر ندارد. اما اگر به رزونانس برسد به وضعی دهشت انگیز تبدیل خواهد شد و این دور از عقل نیست. گربه ی ملوس هم اگر در تنگنا قرار گیرد چون پلنگ تیز دندان و تیز چنگال چنگ میاندازد. آنوقع است که خون در نهرها جاری خواهد شد. این جزو آن اتفاقاتی است که نمیتوان پیش بینی کرد ولی امکان بروزش بسیار زیاد است. چرا وقتیکه حکومتی با ابرام و پافشاری مردم و قصابی بی حسابی که خودش انجام می‌دهند، نمیخواهد کنار برود با نیروی بمراتب قوی تر از خود سرنگون خواهد شد و هر چقدر این رژیم بر فشار فنر بیفزاید در رها شدنش فنر بیشتر از سرش خواهد پرید.

هر رژیم مستبد تا آخرین دم انتظار اینکه باز بر سر قدرت بماند را جزو احتمالات بالای حرکات اجتماعی بنفع خودش می‌داند ولی غافل از اینکه آن زمان اغلب بسیار لحظه ای است. در عرض چند لحظه کاخها اشغال و رهبرانی چون چائوشسکو و قدافی بیرون کشیده شده و تیرباران خواهند شد. در یک لحظه تمامی فرودگاهها بسته و هر گونه پروازی ممنوع و ارتش و پلیس از فرماندهان عدول کرده و تمامی لوله ها بطرف رهبران سابق نشانه می رود. آنجاست که دیگر کار از کار گذشته است. هانا آرنت میگوید «خطرناکترین وجوه جاذبه خشونت هنگامی آشکار میگردد که جماعت دست به خشونت ببرد.»[1]

در بین حکام ایران عقلانیت اسیر یک جهالت اجباری شده است. جهالتی که بوسیله ی رهبری دیکته می‌شود و عقلا نیز به آن جهالت یا از ترس و یا از بی عرضگی و یا ناچاری تن می‌دهند. این عقلانیت اسیر به اسارت فیزیکی عقلا نیز خواهد انجامید. جهالت رهبری برای او یک آرامش روانی را موجب می‌شود ولی عقلای قوم در دردی جانکاه که حاصل نگرانی از جنبش مردم است بزودی پژمرده و ساقط خواهند شد و یا به ریزشی تدریجی و یا با فرار از مملکت از خود مراقبت خواهند کرد. بهترین راه در این مواقع فرار از دست جاهل است. اگر اطرافیان رژیم یکی پس از دیگر از اطراف رهبری فرار کنند این فرار شتاب گرفته و بسرعت رهبر تنها مانده و کارش تمام میشود ولی اگر آنها هم به تأسی از رهبر در ماندن پافشاری کنند همگی به زیر تیغ خشونتی بغایت خطرناکتر که ممکن است دامن خانواده شان را هم بگیرد دچار خواهند شد.

اگر در انقلابی مردم ادارات و مراکز دولتی را به آتش بکشد یعنی به نقاطی حمله کرده اند که از مالیات خودشان بنا شده است و کلا متعلق به خودشان است. ولی اگر یک نظامی چیزی را بشکند و یا ملک حتی دولتی را مثلا نرده های دانشگاه را بکند جرمی را مرتکب شده است. چرا که خود وی از مالیات مردم ارتزاق میکند. چنانکه آن نرده نیز با مالیات مردم ساخته شده است. اما در حکومت های استبدادی و دیکتاتوری عکس این عمل جرم محسوب می‌شود. اگر دانشجویی در تظاهرات ضد حکومتی جاده ای را آتش می‌زند تنها باید خسارت وارده را به جاده را بپردازد ولی اگر ارتشی برای ساکت کردن مردم همین کار را بکند نه تنها مخارج تعمیر بلکه باید به جرم خیانت به مال مردم به زندان برود. کار ارتش و نظامی در کل حفظ آرامش مردم است نه بهم ریختن آرامش که در نظامهای متکی بر خشونت و استبداد معمول است. بنابراین با این قانون کلی ارتش و سپاه و گارد ویژه و نیروهای بسیج همگی مجرم هستند. آنها نه تنها مردم را از گزند دشمن حفظ نمی‌کنند بلکه آنها را زخمی کرده و یا می‌کشند و یا به زندانها انداخته شکنجه می‌کنند. اینهمه قانون شکنی که با مخارجی که به عهده ی مردم است بسیار خطرناک است. فردا که مردم در اعتصابی همگانی در معاش را به روی اینها ببندد و آنها را عاجز و زمینگیر کند، اسلحه دست مردم و نظامیان مردم دوست افتاده و خشونت و انتقام به اوج خود خواهد رسید. اگر این مردم زمانی از دست رژیم به تنگ آیند و به بانکها و پادگانها و مراکز خرید و فروش و بازارها حمله کنند. دیگر آنزمان همه چیز پایان یافته به حساب میآید. همین الان در ایران فقر و فلاکت و تورم و بیکاری به اوج خودش رسیده است و هر چقدر که رژیم اصرار در بقای خود می‌کند بر نفوس بیکاران و لشکر انقلابیون میافزاید. یعنی روزبروز گور خود را می کند و به ژرفای گور نیز میافزاید. وقتی انقلابی آغاز می‌شود حکام عاقل بسرعت باید قدرت را تحویل دهند و گرنه مملکت در توقف اقتصادی و سیاسی و عدم اعتماد بین المللی قرار گرفته و زود به جنگ داخلی و قتل و کشتار تبدیل میشود. حکومت جمهوری اسلامی در این مورد بسیار تعلل کرده است و اسیر عقلانیت اسیر خویش شده است.

اکتاویو پاز میگوید: «زبان ابزاری ناقص اما اجتناب ناپذیری برای القاء بیان نشدنی هاست.» وقتی مردم در کوچه و خیابانها داد می‌زنند که این رژیم را نمی‌خواهیم در حقیقت درونشان مالامال از نخواستن است! اما گفتار و بیان آنها همه ی آنرا به روی میز نمی‌گذارد. آنها با کینه ای غیر قابل وصف این خواست را به خیابان میآورند ولی این جمهوری درک آنرا ندارد. گو اینکه باید با زبان دیگری با آنها صحبت ‌شود. انتقال شعار مردم به ذهن این حاکمان به سختی صورت میگیرد چرا که ۴۳ سال نیروی دافعه در ذهن آنها قدرت یافته است. مثل مالش فولاد بر آهنربا که فولاد را آهنربا می‌کند و برای رفع ربایش بایستی به فولاد دمای بالایی را داد تا ربایش از آن صلب شود. برای جمهوری اسلامی نیز بایستی تکانی سخت داد تا بهوش بیاید و بیاد بیاورد که هیچکدام از سردمداران کاره ای نبودند و حالا هم نیستند مگر مشتی خونخوار که مردم در دفع شرشان جان می‌دهند. رژیم جمهوری اسلامی با یقینی باطل به مقابله بر خاسته و هیچ احتمالی را نمی‌بیند. در حالیکه جهان کنونی پر از احتمالات است. احتمال هر اتفاقی ممکن است ولی در صدش فرق می‌کند. اما وقتی هم مردم خودت و هم تمامی جهان بر علیه ات قد علم کرده است. منحنی احتمالات تا نقطه ی سرنگونی کشیده می شود. قانون حرکت در ایران احکام دیگری می‌طلبد که پیش از این نبودند. اعتبار پیشین این رژیم از بین رفته است و بهمراه آن قوانین منطق این رژیم نیز از بین رفته و منطق کنونی از درون بداهت های درونی این جنبش مردمی در میآید و نه از منطق پیشین مندرس و منحط و باطل شما! قوانین انقلاب نه بطور پیشین به تنهایی و نه از بصیرتهای عقلانی محض و مجرد و تنها نتیجه میشود بلکه از واقعیت هایی نتیجه می‌شود که کار آنها هم تنها کم و بیشی احتمالات را مشخص کردن است و نه صادق بودن مطلق یک قانون خاص. انقلاب نه قانون دارد و نه قالب! بلکه احتمال وقوع و احتمال پیروزی و شکست دارد. ولی وقتی احتمال پیروزی آنقدر بالاست و به یقین نزدیکتر است. عقلانیت حکم می‌کند که راه معقولی در پیش گرفته شود. ولی وقتی همه به دنبال یک دیوانه افتاده باشند نتیجه مشخص است. خودکشی جمعی حکام رژیم. وقتی نادرشاه را جنون گرفت رهبران نظام جمع شدند و او را به قتل رساندند. شاید اگر در درون این رژیم فرماندهان با عرضه ای مثل فرماندهان نادرشاه می‌بود سیخ تو چشم رهبر می‌کردند! ولی دریغا که نه آنچنان مردانی در این رژیم است یعنی رژیمی که کودک و زن حامله می‌کشد و نه آن دل و جرئتی در این فرماندهان شکم گنده مانده است. ماله کشان دور رهبر مجنون را گرفته و او را به دروغ تا عرش اعلاء برده اند در حالیکه آن عرش نیست بلکه قعر چاه ویل تورات است.

هر بار که دهان منحوس این رهبر باز شده شومی عجیبی به مملکت هجوم آورده است. آیا قصدی در کردار او است که با گفتار جار زده می‌شود؟ فردیت مجزا از جمعی که شخص رهبر به خودش قائل شده یعنی خود را بی همانند می‌داند. تا بدانجا رسیده که برای ستایش خود سرودی که بچه ها در کوچه و برزن بخوانند را تقاضا می‌کند. این اگر نشانی از یک بیماری روانی عمیقی نیست پس چیست. او خود را غایت و نهایت انسانیت و عقلانیت میداند و می‌توان بصراحت گفت که ایشان با این روان پریشان اصلاح پذیر نیست.

بنابراین جمهوری اسلامی در تمامی جهات از بدنه تا به رهبری باید کنار برود تا جامعه بتواند نفس راحتی بکشد و به روند اصلی تکامل و پیشرفت خود ادامه دهد. قطار این رژیم از ریل خارج شده و هیچ قطار از ریل خارج شده ای نمی‌تواند به ریل برگردد.

۰۹/۰۱/۲۰۲۳

شیرزاد کلهری

 


 

[1]  هانا آرنت، خشونت، ترجمه عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی، چاپ اول ۱۳۵۹، ص ۹۸.

 

 

 

___________________________