Welcome To Shirzad Kalhori's Website!

 به سایت شیرزاد کلهری خوش آمدید!

 

 

منم من، میهمان هر شبت،لولی وش مغموم    منم من، سنگ تیپاخوره ی رنجور

Home

جهت دیدن فیلم کلیک کنید!

 

بو الین آدی سالماس (آراز السَس)

 

به سایت سلماس خوش آمدید

بیشتر مقالات و عکسهای این سایت توسط جناب آقای صابر سلماسیان ارسال گردیده است. از این بابت از ایشان نهایت تشکر را دارم.

1 ـ  بخش نخست

2 ـ  بخش دوم

3 ـ  بخش سوم

4 ـ  بخش چهار

این فیلمها که بخشاً برای بچه های زیر یازده سال خوب نیستند. شاهد فجایع و آلامی خواهید بود و در جاهائی نیز مردان و زنان بزرگی را خواهید دید که بدانان مباهات کنید.

هرگز از یاد مبرید که اینجا سلماس است! سلماس پیر و بزرگ و شاید خسته ولی هنوز هم پابرجا و استوار و از پا نیفتاده. هرکس که در این شهر بدنیا آمده است هرگز آنجا را فراموش نمی کند. رودخانه ی زولا و آب گرم  و دریاچه ی اورومیه اش با آن کوههای با وقار و سربفلک کشیده ی ارویل که ختم آرارات در بخش سلماسی اش است. تازه قارنی یاریق با آن حرامیان خاموشش و مقاومت مردان جنگنده اش و مامن آزادگانش که به یاری بابک ها شتافتند. سلیمان بیزی با آن شکل هرمی اش که چون سپری محکم رو به سلماس دهن باز کرده است.  خان تختی با آب گازدار و کتیبه و حجاری امپراتور بخاک افتاده اش. گولن با آب جاری و بیدهای مجنونش و ماهی های سفید و سرخش.

خیابانهای سلماس به شکل شطرنجی و فرحبخشش و صدای امراه از اهرنجان که نوکرش را میخواند و صدای علی تیغی از آن سر خیابان سوره ای که عدالت را داد میزند. حسن هوپانی اش که بار میبرد و فرمان نخودفروشش که بخار از روی لگن آلومینیومی اش بلند میشود. صدای پدر هدان که چای دارچین را در وسط زمستان فریاد میکشد و محبوب دیوانه اش در آن قله ی درخت سنجد. حتی افشاراوغلی با ریواس های شقّ و رقشّ و گل بسرهای خلجان با خارهای بی آزارش! فریاد برادر شولان " دویمی بیر قران اولدی یالله!" عیسی تخمه فروش و لاچین بلیط پارکن و میخک بلیط فروش سینما سعدی! ابراهیم مدعی العموم با آن دخالتهای بیموردش. عزت آقاپور با آن جلال و جبروت انسانی اش و با آن غیرت و مردانگی اش (جهان پهلوان تختی سلماس). علی دورانی و مشیرضا کشتی گیر و لشگر مهربان خانواده ی جعفرپورش.

چقدر نعمت این سلماس دارد. مهمانانی چون محسن یلفانی اش که یکی از بزرگترین نمایشنامه نویسان ایران و یکی از بهترین معلمان سلماس! چه خاطره ها  سلماس با خودش حمل میکند.

معلمانی چون آقایان حسین  تنهائی و کمال حاج آقا زاده اش و حسن مرحمتی و  محمدرضائی و رحمانی و کلهری اش. مدیرانی مانند آقایان بهروز تبریزی و حسن صمدزاده  و عزیز احمدی اش. دبیران و معلمین دیگری مانند:آهنی، نادری، نصرت جو، اصغری، فروغی، اکبری، بختیاری، افراسیابی ها، روشن روان، پرهیزکار، اشرف نژادها، صادات امینی، سمرقندی، رکانی، بهنیا،بابائی، گلابی ها، شادان ها، تبریزی ها و صمدزاده ها. اگر کسی از قلم افتاده است با یاد آوریش حتما به سایت خواهم افزود. همه ی این  معلمان  را چه خوب و چه بد دوست دارم! همه ی شان خاطره های دورانی بودند که بدست نمی آیند. دورانی که تازه بال و پر می گشودم که به جامعه پرواز کنم.

حالا یاد حرف پدرم می افتم که روزی گفت: "امپراتوریتان پس از ترک خانه ی پدری پایان می یابد!" و یافت! آقای یلفانی بمن کتاب سپید دندان را معرفی کرد و افزود که کتابهای مزخرفی مانند دیلینگر مایک هامر را نخوانم! آقای تنهائی گفت خانه ی تان پر از شیمی است و آقای حاجی آقازاده گفت اگر تکیه گاهی یافت شود می شود با اهرم  کره ی زمین را بلند کرد. آقای حسن مرحمتی جبر و منحنی های هموگرافیک را یادم داد و آقای رحمانی و آقای رضائی برایم هندسه را خاطره کردند. آقای بهروز تبریزی برایم حساب استدلالی را آموخت و آقای علی صمد زاده صرف و نحو عربی را و آقای اکبری برایم گفت:" برای نزهت ناظران و فصحت حاضران دم در نیآورم و زبان بر نگشایم که آزردن دوستان جهل است و کفارت یمین سهل" و آقای اشرف نژاد مشتقات کلمات و عبارات دستوری و صفت مشبه را آموخت و آقای بختیاری برایم اصوات فیزیکی و چرخ کارنو را تشریح کرد و آقای صادات امینی در یک تابستان گرم در دبیرستان امیرکبیر برایم سیم پیچی ترانسفورماتور را یاد داد. آقایان بابائی و سمرقندی و رکانی سعی کردند که برایم انگلیسی یاد دهند.

آهنی اولین معلم من بود و منو از هر معلمی ترساند، ولی دوستش داشتم. آقای نصرت جو معلم ورزش ما بود و از من پرسید: "عاشق شده ام؟ یانه!" و آقای روشن روان گفت: درس کشورانگلیس را در جغرافیا خوب یاد بگیرید. مخصوصا بنادر بازرگانی اش را! آقای حسن صمدزاده یکبار در کلاس پنجم دبستان به کلاسمان آمد تا انشای مان را که معلمش مریض بود برایش بخوانیم و برایمان گفت: یک کلمه را در یک جمله دو بار بکار نبریم، زیبا نیست.

ادامه خواهد داشت.

پیشگفتار:

از دوستان و همشهریان عزیزی که به اینجانب افتخار داده و مدارک، عکسها، فیلمها و هر چیز مهم و یادگاری دیگری که راجع به شهر تاریخی سلماس دارند، برای من بفرستند؛ نهایت افتخار را به اینجانب عنایت فرموده، مرا رهین منت هایشان خواهند کرد. در غنی سازی این سایت مدیون ایشان خواهم بود. نا گفته نماند که اسامی ایشان را هم اگر اجازه دهند در زیر مورد ارسالی خواهم نوشت.

نقشه ی سلماس در اینترنت بشکل فاجعه باری بد و بی رنگ و روست. عجیب است که ما هنوز نقشه ی درست و حسابی از سلماس نداریم. این مورد بسیار غم انگیز است آنهم در دنیای دیجیتالی و اینترنتی جهان کنونی شهری بدین قدمت و افتخار هیچ نقشه ای نداشته باشد. به جزیک عکس از بانوی شاعر سلماس نیمتاج خانم و قهرمان هالتر جهان و اولین مدال آور المپیک ایران جعفر سلماسی نه آنچنان عکسی مانده و نه حتی مجسمه ای از ایشان ساخته شده است. در حالی که جعفر سلماسی نه تنها افتخار ما سلماسی هاست بلکه یک افتخار ملی و جهانی است. که حتی بی فرهنگ ترین ملت ها به یک چنین قهرمانانی  افتخار میکنند. ولی ما با فرهنگی که می گویند دوهزارو ششصد سال از عمرش میگذرد هیچ درکی از آن نداریم. بسیار زیباست که مجسمه ی شاعر عزیزمان شهریار را در سلماس نصب کرده اند ولی برای شهرسلماس جعفر سلماسی و نیمتاج خانم مقدم تر است.

بچه های سلماسی بایستی بدانند که از زیر بوته در نیآمده اند. پدران و مادران بزرگواری داشته اند و به شهرشان افتخار کنند. سلماس مردان بزرگی به تاریخ عرضه کرده است. مردانی که برای حق و عدالت جنگیده اند مردانی که ادبیات چه آذری و چه فارسی را زنده نگهداشته اند. امپراتورانی که در آن خاک بزمین افتاده اند. زنان و مردانی که دوشادوش هم در مقابل تهاجمات جنگیده اند و در بلایا پشت و پناه هم بوده اند.

نه! سلماس بزرگتر از آنست که در این مقال بگنجد و من کوچکتر از آنم که بدان بپردازم. بچه های سلماس بایستی به بودن در این شهر افتخار کنند و کاری بکنند که لایق نام سلماسی بودن را داشته باشند. در اروپا شهرهائی را می بینید که مردمش بخاطر دو ساعت ایستادگی در مقابل نازیسم هیتلری بخود افتخار میکنند. مجسمه ی چهار نفر کشته شده ی شان را در وسط شهرهایشان برپا داشته اند. هر سال یک دقیقه به این خاطر سکوت میکنند. فقط برای دو ساعت مقاومت زنگهای کلیسا در ساعت سقوط شهرشان هر روز  به صدا در می آید. ولی برای سلماس که هزاران سال مقاومت کرده تا ما را بزاید و بپروراند چه کاری کرده ایم؟ چرا باید خودمان را دستکم بگیریم. ما ملت بزرگی هستیم. خیلی بزرگتر از این حرفها! سلماس همیشه زنده و سرفراز خواهد ماند!

© All right reservs to Shirzad Kalhori.
Shirzad Kalhori's Homepage Hem - Shirzad Kalhori