مطالبات جوانان و سوار بر موج  انقلاب مدرن مردم ایران

 

چند تذکر راجع به انقلاب جاری در ایران!

1-    انقلاب ایران بوضوح برای سرمایه داری جهانی خطرناک است. حساب کنید یک جمهوری دموکراتیک و فدراتیو در مرکز انرژی جهان باعث می شود که نفت براحتی و با قیمت دلبخواه غرب و چین و هند و روسیه بفروش نرسد. از سوی دیگر روسیه در کنار خود یک آلمان دیگر داشته باشد. آمریکا نیز با کشوری از نظر اجتماعی و اقتصادی و در سطح بالایی مدرن و سرکش که منافع مردم خود را بر منافع دیگر نقاط جهان ترجیح می دهد روبرو شود نه با پادشاهی وابسته به آمریکا و یا رژیم جمهوری اسلامی بی سیاست. پس خطر انقلاب ما متوجه آنها هم هست. حمایت ضمنی آنها از انقلاب اخیر برای اینست که وقت بخرند تا افرادی را برای آینده ی این انقلاب تربیت کنند. چنانکه آقای خمینی را بعد از 15 سال با طمطراق به جای شاه نشاندند آن شخص یا افراد تربیت شده مثل رضا پهلوی را نیز بدان شیوه به قدرت برسانند.

2-    غرب به جمهوری اسلامی بعمد باورانده است، که قدرت بزرگ منطقه می باشد. این بزرگنمایی ها دلایل بسیار مخرب روانشناسانه ی  دارد. چرا که از سویی رژیم مطلقه ی جمهوری اسلامی فکر می‌کند و به همه هم نشان می‌دهد که کشوری قدرتمند است و از این دروغی که باورش شده خوشحال است. از سوی دیگر کشورهای غربی این بزرگنمایی قدرت رژیم ایران را همچون زمان صدام هر زمان که لازم ببینند مخرب به حال منطقه و جهان جلوه خواهند داد تا بتواند با این بهانه حمله ی نظامی صورت داده و مملکت ما را به مخروبه تبدیل کنند. در ضمن با ترفند این بزرگنمایی کشورهای کوچک و همچنین پولدار همسایه ایران را به وحشت انداخته برایشان سلاحهای در انبار مانده شان را  بفروشند و با قراردادهایی آنها را به اصطلاح زیر چتر حمایت خود بگیرند که آنهم برای این کشور ها هزینه ی بسیار در بر داشته و غرب را ثروتمندتر خواهد کرد. در اینجا سئوالاتی چند پیش میآید.

آیا غرب آینده ای مثل عراق و یا لیبی را برای ما تدارک دیده است؟ جریان حمله به لیبی و عراق هنوز از خاطره ها بیرون نرفته است. همین الان دول غرب عملیات پهبادهای ایران را گنده کرده اند تا هم کشورهای نوکر منطقه را در وحشت فرو کنند و هم به بهانه ی بایکوت و یا نابودی کارخانه ی تولید پهباد ایران، تمامی مراکز نظامی ایران را بالکل بمباران کنند و چون قدرت نظامی ایران را بطور کاذبی بزرگنمایی کرده اند. نابود کردن آنها را از پیش توجیه کرده اند. غرب سود دیگری از این حمله خواهد کرد. آن اینکه با تبختر به جهان نشان خواهد داد که بزرگترین قدرت منطقه را نابود کرده است. بنابراین بقیه حساب کارخودشان را بکنند.

آیا ایران واقف بر این امر هست که تا چه حد خود و دیگران درباره ی نیروی نظامیش بزرگنمایی کرده اند؟

3-    آیا غرب با ایران می تواند کنار بیاید؟ کنار آمدن غرب با ایران یک مسئله را مشکوک می کند و آن اینکه آیا وجود ایران در این مدت در منطقه بخاطر سیاستهای آمریکا و اسرائیل بوده است که اسرائیل تا آنجا که می‌خواهد و می‌تواند سرزمین فلسطینیان را اشغال کند و آمریکا نیز اسلحه بفروشد و ثروت خالص ایران را با عنوان ثروت آقازاده ها در بانکهای خود انبار کند. در حالیکه ظاهراٌ ایران دشمن آمریکاست در صورتیکه دوست بسیار خوب آمریکا ظاهر خواهد شد. اگر این ورسیون درست باشد دشمنی شدید آمریکا با مردم ایران تا کنون زیر پرده مانده بوده است. اگر هم درست نباشد زیر سئوال بسیار شدیدی قرار دارد.

زیر سوال بدین دلیل که آمریکا کشورهای دشمن ایران را در این مدت دربداغون کرده است. آنها نه تنها حکومت عراق که دشمن خونی ایران بود بلکه کشور عراق را در کل بنابودی کشاندند. بنظر میآید که صدام اینرا می دانست که موقع اعدام مرگ بر ایران و مرگ بر آمریکا گفت. باز آمریکایی ها حکومت را از دست طالبان گرفتند و به شیعیان دادند. پاکستان را آرام کردند و حتی پرویز مشرف را به قدرت نشاندند. ترکیه به حکومت دینی روی آورد. هر چند که اکنون باید جدایی آمریکا را از ایران بتدیج می توان دید. مثلا برگشتن طالبان بهبه قدرت مجدد در افغانستان بعد از قیام آبان ایران که آمریکا شک برد که انقلابی در ایران در شرف تکوین است. آمریکا سعی در نفوذ بیشتر در عراق و نابود کردن بخش نظامی ایران در سوریه و کشتن سلیمانی و غیره را اغازید تا نشان دهد که کار جمهوری اسلامی ئایان پذیرفته است.

4-     بزرگنمایی قدرت نظامی ایران بوسیله ی غرب تا به آن حد رسیده است که نشان دهد رشد صنایع نظامی ایران بحدیست که قادر است به روسیه ای که خود فروشنده ی سلاحهای نظامی است، موشک بالستیک و پهباد و تجهیزات نظامی دیگر بفروشد. ولی چون غرب مغرور به خود است به جهانیان اعلام میکند که ایران برای ساختن پهبادهای خود از برخی قطعات ساخت اسرائیل، آمریکا و آلمان استفاده کرده است. اینجاست که کل بزرگنمایی بویناک می‌شود. یا ایران قدرتمند است و یا نیست! شاید هم غرب از ابتدا قدرت ایران را می دانسته و عملا کاری نکرده است که مبادا تو گل بماند. چنانکه روسیه در افغانستان و آمریکا در ویتنام تو گل ماندند.

5-    بایستی حواسمان جمع باشد که اگر آمریکا و اسرائیل به ایران حمله کنند. ابتدا صنایع نظامی ما را ویران خواهند کرد نه کاخ رهبر و ریاست جمهوری را! ولی صنایع نظامی ایران با مالیات مردم بنا شده اند. اگر غرب درست می‌گوید که می‌خواهند به انقلاب ایران و آزادی مردم ایران کمک کند. چرا قاتل اصلی یعنی رهبری و حکام را از بین نمی‌برد بلکه سلاحهای بیجان آنها را نابود می‌کنند؟

داستانی است از شیخ سعدی که وقتی وارد دمشق می‌شود زمستان بوده و سگهای ولگرد خیابانی به او حمله می‌کنند. او خم می‌شود که سنگی بردارد که متاسفانه سنگها هم یخ زده بودند. او عصبانی شده و می‌گوید: «عجب ناخلف مردمانی! سنگ را بسته، سگ را یله کرده اند.» حالا کار غربی ها به این خواهد مانست.

تکنیک موشک های بالستیک و انرژی اتمی ایران در مقابل مردم ایران نیستند بلکه این رژیم جمهوری اسلامی ایت که در مقابل مردم ایستاده است و این رژیم برای سرکوب مردم از ژ۳، کلاشینکف روسی، نارنجک و شوک الکتریکی آمریکایی و گاز اشک آور ساخت غرب و امثال اینها استفاده میکند. اگر کارخانه ی پهباد و موشک‌های بالستیک هم توسط غرب بمباران شود باز سلاحهای مردم کش در دست جلادان رژیم در خیابانها باقی خواهند ماند. پس بمباران آن مناطق بنفع ملت ایران نخواهد بود که هیچ، بلکه به ضرر مردم و بنفع کشورهای غربی خواهند بود. تا آنان خودشان پهبادها و موشک های خود را بفروشند. یعنی این کمک غربی با حمله به مناطق نظامی بخاطر رقابت های اقتصادی برای فروش تسلیحات نظامی غرب خواهد بود نه کمک به ملت زیر ستم ما! پس با تمامی نیرو باید به غرب نشان دهیم که ما مردم ایران مخالف یک چنین حمله هایی هستیم و ترفند و نیرنگ آنها بر مردم ایران آشکار است.

6-    جنبش درون ایران برای اینکه سالم بماند نبایستی به کشورهای خارجی و حتی خارج نشینان ایرانی تکیه کند. بلکه باید تنها از آنان تا آنجا که می‌تواند بنفع جنبش داخل کشور بدون اینکه ضربه ای به زیرساختهای صنعتی و نظامی ما وارد شود، استفاده نماید. منظور از استفاده از خارج نشینان بدین معنی است که از تظاهرات و نظرات مفید آنان بدون اینکه آنان به رهبران و یا بعنوان مجریان قانون در انقلاب پیش رو تبدیل شوند، سود جویند. این آینده خواهد بود که نشان خواهد داد که این افراد چگونه افرادی هستند. قهرمانان و رهبران  ایران در داخل خود ایران هستند که یا در میدانها و یا در زندانها به مبارزات خود ادامه می‌دهند.

7-    مورد مهم دیگر بی حرکتی قشر موسوم به قشر خاکستری است که بنظر بخاطر بی اعتمادی، بی برنامگی و عدم وجود رهبری در انقلاب جوانان باشد که این قشر با بی حرکت و یا با حرکتی بطئی خودنمایی می کنند. تا زمانیکه برنامه ای تدوین نشود و حزب و یا تشکیلات محکم و مستقل و قدرتمندی پشت آن نباشد تا جنبش اخیر را رهبری کند. بسختی می‌توان قشر خاکستری و یا هر طبقه و صنفی را به انقلاب فرا خواند. بنابراین برای به ثمر رساندن این حرکت بزرگ مردمی میبایستی قشر خاکستری را قانع کرد که نه تنها منافع آنها بعد از انقلاب اخیر به خطر نخواهد افتاد بلکه برعکس بسیار هم تامین خواهد شد. آنها باید بدانند انحصار منابع طبیعی و مبادلات بین المللی و نقل و انتقالات کالا و بخش های توریستی و حتی شرکت نفت که در دست سپاه و حکام است از دست آنها خارج شده و رونقی عظیم در رشد اقتصادی بوجود خواهد آمد. دموکراسی و مدرنیسم دست آنها را تا دور دستهای جهان خواهد برد و به مردم ما جهانیان با دیده احترام خواهند نگریست. بنابراین برای اینکه آنان بدانند که این قول پوچ و تو خالی نیست. نوشتن پلافرمی که ابتدایی ترین عملکرد حکومت بعدی را در خود بگنجاند و نشان دهد که این انقلاب منافع اکثریت مردم را در نظر خواهد داشت ضرورتی تام دارد. این پلاتفرم سندی خواهد بود که اقشار مختلف مردم با رجوع بدان از انقلاب جاری حمایت خواهند کرد.

در ضمن به گروههای مرتجعی که قبلا تشکیلاتی بهم زده اند مثل مجاهدین و تا حدودی سلطنت طلبان اجازه جولان نخواهد داد. تا در فردای انقلاب قدرت را از دست جوانان بی تشکیلات بگیرند. هر چند که انقلاب مشروطیت نیز بدون رهبری واحد به ثمر رسید. ولی افراد شناخته شده و قوی مثل ستارخان، باقرخان، یپریم خان، حیدعمواوغلی ها هم بودند که مظهر مقاومت از سویی و وفاداری به عهد از سوی دیگر در بین مردم مشهور بودند. اینها بسیار در پیشبرد انقلاب مشروطه مهم بودند.

لازم نیست که رهبری تنها یک نفر باشد که در عمل نشان داده است که فکر بسیار غلطی است. بلکه گروهی با عنوان کمیته ی مرکزی که همآهنگ کننده ی همه ی حرکتها و اعتصابات و تظاهرات باشد، می‌تواند رهبری را بعهده بگیرد و همان گروه خطوط عمده و موقتی پلاتفرم را متفقاً بنویسند. مثلاً این گروه می‌توانند بصورت شورایی و یا مشورتی و یا رهبریتی با تعداد فرد از فرهیختگان جنبش باشند که دور هم و یا با ارتباطات دیجیتالی کارهای جنبش را پیش ببرند. این رهبری باید به حرفهایی که می‌گویند بطور جدی پایبند بوده و این پایبندی را در خیابانها و میدانها، یعنی در عمل نیز نشان دهند تا بتوانند مقبولیت و مشروعیت ضمنی انقلاب را تا حد لازم کسب نمایند.

وقتی این اعتماد کسب شد، قشر خاکستری گروه گروه به جنبش خواهند پیوست. قشر خاکستری نمی‌خواهد به یک سری جوان احساساتی تکیه کند بلکه می‌خواهد به سیستم و تشکیلاتی بسیار مطمئن‌تر، محکمتر، قویتر و معتبرتر بچسبد و این حق آنهاست. قشر خاکستری اغلب مذهبی هستند ولی باید دانست که در این جنبش اسلام زیر چالش جوانان مدرنیست قرار گرفته است. به وصیت نامه شهید مجیدرضا رهنورد گوش کنیم تا باورمان شود که رهروان انقلاب اخیر اعتقاد به دین را بکلی از دست داده اند: «بر گور من برقصید، بر گور من قرآن نخوانید.»

زندگی سنتی ما بوسیله‌ ی مدرنیته ی غرب بطور نامنظمی فروپاشیده است. ما بعنوان ایرانی هیچ فلسفه ناب و پرمایه ی ایرانی جز برخی از رگه های تصوف نداریم که آنهم بهیچوجه انقلابی نبوده بلکه در مقابل مدرنیسم قرار گرفته است. اگر قول اقبال لاهوری را قبول کنیم که می‌گوید ایرانی فلسفه خاص خود را ندارد و همه اش کپی شده از اینور و آنور است. بیشتر بر این امر پی می‌بریم که چقدر مدرنیسم در ایران بی ریشه است. البته بی واهمه باید اذعان داشت که  تا کنون ما بدنبال تئوریسین هایی افتاده بودیم که جهل را تئوریزه کرده بودند و ما به!به! و چه!چه! گوی مثلا سیدجمالدین اسدآبادی ها بوده ایم. با اینکه شیخ فضل الله نوری ها که به مشروطیت خیانت کرده بودند را هم دیده بودیم ولی هیچ درسی از آموزش های نادرست و بدآموزی های دینی آنها را بعنوان پایه ای برای ملاک و محک های سیاسی و اجتماعی بعدی نگرفتیم و بکار نبستیم. چرا که بعد از فضل الله نوری، آیت الله کاشانی و سپس آقای خمینی و خامنه ای را بر سریر قدرت نشاندیم.

باز میگویم که باید بیاد داشته باشیم کشورهای مقتدر همیشه دشمن ما بوده اند و اگر گاهی نیز در ظاهر بما نزدیکی نشان داده اند بزودی فهمیده ایم که در ته ماجرا توطئه ای بر علیه ما چیده بودند. در ضمن آنان همیشه وجود دموکراسی را در ایران مخالف منافع خود دانسته اند. بدین منظور برای محکم کاری و درک و لمس درست مسئله چند یادآوری تاریخی ضروریست.

روسها مجلس تازه تاسیس ما را در زمان محمدعلی شاه به فرماندهی لیاخوف به توپ بستند و آمریکا و انگلیس برعلیه حکومت ملی دکتر محمد مصدق به کمک ژنران شوارتسکف کودتا کردند. اما از سوی دیگر نیز بخاطر نبود دانش و مطالعه و ممنوع بودن کتابها و نشریات سیاسی و اجتماعی آگاهی دهنده در زمان رژیمهای سلطنتی قاجار و پهلوی و قدغن بودن تشکلات و احزاب و سازمانهای سیاسی چپ و راست و حتی ملی و نیز وجود پایگاههای نشر جهل و دروغ چون حوزه‌ های علمیه و مساجد و تکایا در دستان روحانیت و روشنفکران خائنی مثل علی شریعتی و مهدی بازرگان، جوانان ما بسوی تئوریسین های جهل سرازیر شدند. آری ما هرگز مدرنیسم غربی را تجربه نکرده ایم بلکه ادای مدرنیته را در آورده ایم. ما همه چیز از مجلس و مطبوعات و پلیس و دادگستری داشتیم ولی تنها یکنفر به اسم شاه یا رهبر بر ما حکومت می‌کرد. این عدم درک ما و رهبران دلسوز ما از مدرنیسم بود. این تقصیر هم به گردن آنها نیست چرا که ما روند دموکراسی را مانند غرب بطور طبیعی و در روال عادیش طی نکرده ایم و چنانکه در بالا گفتیم همه چیزمان کپی ناشیانه از غرب و دستاوردهای آن بوده و هست.

مثلا در این حکومت که دیگر در آن هیچ چیزی سر جای خودش نیست. مجلس ما که باید مردمی باشد دستور حکم اعدام مردم خود را صادر می‌کند. پلیس ما به جای محافظت از جان و مال و ناموس مردم به آنها تجاوز کرده، اموالشان را تاراج می‌ کند و در نهایت با وقاحت به قتل می رساند. بانکها پول و دارایی مردم را دزدیده و یا بلوکه می‌کنند و به چاقوی دست رژیم تبدیل شده اند.

اما با وجود این همه فشار زیر سایه ی اطلاعات و آگاهی های پخش شده بوسیله اینترنت، چشمان انقلابیون سطح خیابانها که عمدتاً جوانان هستند، به مدرنیسم و دموکراسی باز شده است. بدانجهت جبهه مخالفین رژیم از همه سو به دانش اجتماع جهانی مسلح شده است تا آنجا که برعلیه جمهوری اسلامی این نماد جهل و کشتار و دزدی و دروغ و فساد شوریده اند. جوانان امروز حکومت و مملکت و قوانینش را با آلمان و سوئد و آمریکا می‌سنجند. اینها دیگر هرگز رژیم کهنه و پوسیده جمهوری اسلامی را با آن قوانین ضد انسانی و غیر دموکراتیک بر نخواهند تابید.

اما شوربختانه رژیم این جوانان را درک نکرده و با همان سیاست بغایت کهنه و فرسوده و حتی در تخالف با خود رژیم سرکوب میکند. رژیم می‌خواهد حکومت را بهر قیمتی که شده در دست داشته باشد. گفتم در تخالف با خود بدین دلیل که هیچ چیز نظام نه اسلامی است و نه مطابق قانون پر از ایراد و اشکالی است که خودشان نوشته اند. مثلا اسلام مخالف جمهوری است، اسلام مخالف رای مردم است، اسلام مخالف بانک و رباست، مذهب شیعه مخالف حکومت فقیه تا ظهور صاحب الزمان است. بهر حال این رژیم کارهایی کرده که در تضاد با ایدئولوژیشان نیز هست. در عجبم که چرا حجاب را اینچنین نکرده است! این رژیم از روز اول دو رو و ریاکار و در مورد همه چیز بیخردانه عمل کرده است. سیاستهایی که چه بوسیله ی رهبر و چه بوسیله ارگانهای دیگر گرفته شده است، هیچکدام نه مقبولیت قانونی دارند و نه مشروعیت و نه کشور را گامی بسوی پیشرفت و تمدن و ترقی برده اند. بلکه بر عکس همه ی سیاستهای اتخاذ شده تا به اکنون شدیدا هزینه بردار بوده و مملکت را به ورطه ی ورشکستگی سوق داده است. بنابراین، این فساد قدرت سیاسی حاکم در کشور است که مردم را وادار به تصمیم گیری برای آینده ی خویش کرده و مردم ترجیحاً راه انقلاب را برگزیده اند. که بر خلاف برخی از اندیشمندان ایرانی داخل کشور، این رژیم دیگر اصلاح پذیر نیست.

از سوی دیگر پرده ی احترام و اقتدار بین مردم و رژیم دریده شده است. رهبری دیگر بین مردم هیچ فرهمندی ندارد. از نظر مردم رژیم مشروعت و مقبولیت خود را بکلی از دست داده است. مردم می‌گویند که این رژیم به مردم هیچ عزت و احترامی قائل نیست. هر طلبه ی دو کلاسه ای به مردم زور می‌گوید و نادانان و ابلهان در صدر قدرت نشسته اند و رهبری غیر از قتل و جهالت و دزدی و ترس از دشمن خیالی دائی جان ناپلئونی هیچ ندارد که به مردم عرضه کند و تنها دشمن تراش و بچه کش و مردم کش است. بنابراین راه هرگونه اصلاح بوسیله ی این حکومت نیز بسته شده است.

«رهبر کودک کش!» و یا «پاسدار کودک کش!» شعار مردم کوی و برزن شده است. رئیس جمهوری این حکومت در مملکتی که پر از جوانان تحصیل کرده و آگاه هستند، تنها شش کلاس سواد دارد. این ها مسخره کردن و جدی نگرفتن مردم است. مردم تا زمان انتخاب حسن روحانی فکر می‌کردند که یک سلاح نیم بندی به نام رای و انتخاب دارند. هر چند که انتخابات در زمان احمدی نژاد انتصابی بودن رئیس جمهور را بوضوح نمایان کرده بود. بهر حال آخرین بنای این توهم یعنی رای آزاد نیز با انتصاب رئیسی توسط رهبر مستبد به باد فنا رفت. مردم خود را در حکومت نه تنها شریک ندیدند بلکه آنرا در مقابل خود یافتند و حالا مردم حق دارند که تمامی بدبختی های خود را در وجود این رژیم و رهبرش بدانند.

هستی و وجود این رژیم و حتی ایدئولوژیش (یعنی حداقل اسلام شیعه) از نظر مردم منتفی است. تظاهرات و عملکردهای مردم در خیابانها نه تنها رژیم بلکه شیعیگری را نیز نشانه گرفته است. از عمامه پرانی تا آتش زدن حوزه‌های علمیه و توهین های اینترنتی به تمامی مقدسات از جلوه های شاخص این تنفر مردم از دین و قدرت تمام خواهانه ی جمهوری اسلامی و در راس آن رهبری آقای خامنه ای است. این قیام مردمی چنان فشاری به رژیم وارد آورده است که رابطه ی میان مراجع شیعه هم تا حدودی ترک برداشته است و برخی از آنان در مقابل عملکرهای رژیم ایستاده اند. هر چند که تاکنون اغلب آنها بهمراه رژیم مردم را می‌دوشیدند و می‌کشتند. ولی باید گفت که فشار پائینی ها بالایی ها را بوضوح بجان هم انداخته است.

8-    امروز هم رژیم و هم ایدئولوژی اسلام شیعه بالای سر خود تیزی شمشیر داموکلس را حس می‌کنند. البته این شمشیر تمامی منطقه را تهدید می‌کند. چرا که اگر این مبارزه پیروز شود که احتمال پیروزی آن نیز بسیار است. چهره تمامی رژیمهای منطقه را عوض خواهد کرد. آنان یا باید اصلاحات عمیقی در ساختارهای حکومتی خود که اساسا بر پایه ی قوانین اسلام است، بدهند و یا حکومتی مثل ترکیه که در آن رنگ و لعاب غربی به اسلام زده شده، ایجاد کنند و یا سر به جلاد بعد از انقلاب داخلیشان بسپارند.

البته در ایران بسیاری از مردم در حین حفظ دین خود از این جنبش حمایت می‌کنند. بنابراین انقلاب اخیر ایران دور نگه داشتن دین از سیاست و یا بقول شعار معروف دیرینه «جدایی دین از دولت» را پیشه خود کرده است و نه از بین بردن دین و اسلام که رژیم بر بوق کرنا می زند تا بین مردم تفرقه بیندازد. مردمی که در سال ۵۷ با عشق و علاقه و مهمتر از همه اعتماد به آقای خمینی به میدان آمدند و مقتدرترین حکومت منطقه را سرنگون کردند. اکنون چنان از بی اعتمادی برخوردار شده اند که حتی به خودشان نیز جهت قبول رژیم اسلامی در روزگار ماضی نفرین می‌کنند. بانی و باعث همه ی این بی اعتمادی‌ها خود رژیم جمهوری اسلامی و عملکردهای بی خردانه و زورگویی ها، دزدی و جلادیها و توهین ها به ملتی تاریخی و به کنار گذاشتن نصف ملت یعنی زنان از بسیاری از مشاغل و ارگانها و نهادهای دولتی و حتی دانشگاه هاست. هیچ ارگان مدنی، صنعتی، اقتصادی و علمی را نمیتوان یافت که رژیم توانسته باشد در آن جا حتی بطور موقت هم که شده، موفق عمل کرده باشد. حتی در مورد کرونا هم با تبعیض و سر فرود آوردن به تصمیم بیخردانه ی رهبری که هیچ از علم پزشکی نمی‌داند، باعث کشته شدن دهها هزار نفر شدند. در حالیکه خود رهبر و اقمارش در گروه حکام همگی واکسن های غربی فاوزر را که رهبر تحریم کرده بود به بازوانشان کوبیدند.

بی احترامی به ملت باعث شد که شعارهای انقلابی مردم نیز برخی موارد به زبان لمپنی که رژیم همواره بر علیه مردم بکار برده و میبرد سوق داده شود. یعنی با زبان واقعی رژیم ادا شود. تا بلکه فهم شعار ها و خواست‌ های مردم برای حکام ساده تر باشد.

از سوی دیگر سران رژیم آنقدر بیخرد و مستبد هستند که حتی به کوچکترین خواستهای مردم در شرایط کنونی که تمامی رژیم بر سر پرتگاه است، وقعی نمی‌نهند و هنوز هم فکر می‌کنند ثبات دارند و بر اریکه قدرتی که کل نقاط اتکایش را از دست داده است با تمام نیرو چسبیده اند و تنها به امر و نهی و تهدید که آری، می‌کشیم! و آویزان می‌کنیم! دل خوش کرده اند.

مسئله ی حجاب و ورود به رستورانها، میادین ورزشی، سلف سرویس و خط اتوبوس مختلط را برای زنان با شدت هر چه تمامتر قدغن کرده و بصورت احمقانه ای همچنان بر علیه این خلع ید ها و آزادی های مدنی پافشاری می‌کنند. دلیلش هم آشکار است. چون اسلام در بین جوانان از نظر تئوریک از بین رفته است. بنابراین تنها آزادی حجاب کافیست که اسلام بطور کل از لحاظ عملی نیز در ایران از بین برود. اما از عجایب روزگار این آزادیها تنها در ایران اسلامی و چند کشور منطقه سلب شده و با قوانین اسلام مغایر است. اما گویی مسئله ی حجاب در ترکیه و مصر و امان و لبنان و حتی فلسطین با اسلام مغایرتی ندارد! بدان جهت آنها تا مدتها اسلام را حفظ خواهند کرد. چنانکه در زمان شاه اسلام بسیار مقدس بود ولی رژیم جمهوری اسلامی، اسلام را چنان از تقدس تهی کرد که دیگر هرگز در ایران به آن تقدس پیشین اش بر نخواهد گشت.

در نهایت «شعار زن، زندگی آزادی» شعاری بسیار سنجیده جهت برداشتن حجاب در بیرون خانه و بردن دین به درون خانه ها ساخته شده است. اما «شعار مرد، میهن آبادی» چیزیست باسمه ای که بعدها ساخته شده است. مگر زن در ساختن میهن نقشی ندارد که باید مرد میهن را آباد کند؟ این شعار به شعاری آبکی شباهت دارد که بیشتر به شعار رقابت های انتخاباتی می ماند تا شعار انقلابی!

9-   مورد نهایی سلطنت طلبان هستند که با تقلاها و ترفندهای بسیار نازل خود را به انقلاب می چسبانند. کسی که ذره ای از قانون سر در بیآورد می داند که سیستم حکومتی که مردم آنرا بر اندازد دیگر غیر قانونی است و مقبولیت خود را از دست داده است و در مورد سلطنت نه تنها مقبولیت بلکه مشروطیت خود را نیز از دست داده است. در قانون مشروطیت سلطنت اینگونه توصیف شده است. «اصل سی و پنجم: سلطنت ودیعه ایست که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض شده.» حال که ملت از پادشاه این ودیعه را برداشته دیگر رضا پهلوی نمی تواند ادعای جانشینی پدرش را داشته باشد. چرا که پدرش بعد از انقلاب 57 دیگر پادشاه ایران نبود. چون مردم آن ودیعه را از او گرفتند. شاهی او و سلطنت بطور کل از ایران رخت بر بست. مردم خون دادند تا جمهوری بیاید. رژیم جمهوری هر چند که با افکار ولایتمداری آقای خمینی مخالف بود و همه می دانند که اسلام با جمهوری مخالف است. ولی خمینی آن درک را داشت که بداند خواست جمهوری خط قرمز مردم است. بدانجهت برای خنثی سازی جمهوری، رهبر انقلاب را ساختند و بنوع دیگری جمهوری سلطنتی اسلامی را بنیان نهادند. یعنی خواست مردم را بدین صورت دور زدند. حالا خامنه ای مثل یک پادشاه است. بنابراین انقلابیون بایستی با شدت هر چه تمامتر در مخالفت با سلطنت بپا خیزند. تا از دور باطل استبداد رهایی یابند.

سلطنت طلبان امروز با شدت هر چه تمامتر بر بوق و کرنا می زنند که نباید در صفوف مردم و انقلابیون تفرقه بیفتد. بله این حرف کاملا صحیح است ولی باید گفت که شما انقلابی نیستید. آیا شما فدرالیسم را قبول دارید؟ خودمختاری به خلقهای ترک، کرد، بلوج، ترکمن، گیلک، مازنی، عرب و لر در چارچوب ایران دموکراتیک قبول دارید؟ جناب رضا پهلوی آیا شما کشتار، دزدیها، ضد دموکراتیک بودن پدرتان را قبول دارید و بر آن صحه می گذارید؟ قبول دارید که پدرتان بر علیه حکومت قانونی دکتر محمد مصدق کودتایی آمریکایی کرد؟ آیا می دانید (که صد البته میدانید و گرنه از مادرتان سئوال کنید که با قدری صداقت اگر در خود سراغ داشته باشند که ما شک داریم، درست جواب خواهند داد.) که پدر شما یکی از وحشتناک ترین زندانها را با دستگاههای شکنجه ی پیچیده برای سرکوب مخالفان خود بر پا داشته بود و جمهوری اسلامی هنوز هم از آن استفاده می کند؟ زندانهای کمیته و اوین مرکز قتل و کشتار رژیم پدرت و پیش از آن زندان قصر مرکز مرگ جوانان ما توسط پدر بزرگت بودند؟ تو با کدام رویی خود را به انقلابیون نزدیک می کنی؟ در کشتار مردم و نفرت از دموکراسی تو و حکام کنونی هیچ فرقی با هم ندارید. حکومت سلطنتی با حکومت جمهوری اسلامی هیچ فرقی ندارند بلکه جمهوری اسلامی ادامه سلطنت پدرت است.

04/01/2023

شیرزاد کلهری